به سبب تو در باغ های...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن عاشقانه غمگین
- به سبب تو در باغ های...
به سبب تو،
در باغهای شکفتهی بهار،
عطر گلها چونان زخمی کهنه،
در من میخروشد و دلم را میآزارد.
چهرهات از خاطر رفته،
دیگر دستیات را در یاد ندارم؛
و لبانت…
آیا هنوز بوسهشان را بر لبان من میتوان سراغ گرفت؟
به سبب تو،
مفتون تندیسهای سپید پارکها شدهام؛
آن مجسمههای خاموش،
که نه نگاهی دارند،
نه آوایی برای گفتن.
صدای خندانت،
صدای شاد تو
در غبار فراموشی گم شده است؛
و چشمانت را نیز دیگر نمیدانم چگونه بودند.
من،
چونان گلی در پی رایحهاش،
در اسارت یاد مبهم توام؛
با دردی که چون زخم است در من،
دردی بیدرمان،
که اگر دستی بدان دست زند،
ویرانم میکند،
چنانکه چیزی از من باقی نماند.
نوازشهای تو
بر من میپیچند،
چون پیچکهایی خاموش،
که بر دیوارهای اندوه بالا میروند.
عشق تو را از یاد بردهام،
اما هر پنجرهای،
چهرهات را به رویم میگشاید،
و سایهات را با من میخوانَد.
و در این فصل از قصه،
منم که فرو میریزم،
منم که تنها میمیرم—
نه از مرگ،
بلکه از عشق،
زیرا دوستت دارم،
زیرا هنوز،
با خون و آتش،
دوستت دارم.
تفسیر با هوش مصنوعی
این شعر، حکایت عشقی فراموششده اما ماندگار است. گوینده، گرچه چهرهی معشوق و جزئیات عشقشان را به یاد نمیآورد، اما درد و خاطرهی آن عشق همچنان او را رنج میدهد. او در اسارتِ یادِ مبهم معشوق است و این عشقِ از دست رفته، او را به نابودی میکشاند. با وجود فراموشی، عشق همچنان با شدت در وجودش جریان دارد.