دیدمش دیوانگی از چشم هایش پا...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

دیدمش دیوانگی از چشم هایش پا گرفت
پلک زد، جنگ میان عقل و دل بالا گرفت

عشق را در چشم های او نفس می شد کشید
آه اما زودتر در سینه من جا گرفت

گفتم از پیکار ها گاهی غنیمت می برند
قبل رفتن لحظه ای لبخند زد، دل را گرفت

عشق و پایان و غمش را بهتر از من می شناخت
انتقام دیگران را از من رسوا گرفت

زندگی هر چیز که دلخوش به آن بودیم را
یا به چشم ما نشان هرگز ندادش یا گرفت

بعد از عمری یک نفر آمد که می فهمیدمش
آن هم از دست خدا در رفته بود، اما گرفت

قسمت درمانده ای از جان ما را عشق برد
قسمت جا مانده اش را نیز صبر از ما گرفت

علی صفری
ZibaMatn.IR
حمید سالاری
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

شعر، داستان عشقی سرشار از تضاد عقل و دل را روایت می‌کند. عشق در نگاه معشوق دیده و در دل شاعر جا خوش می‌کند، اما این عشق با پایان تلخ و انتقام دیگران همراه است. زندگی، هرچه شاعر به آن دل‌بسته بود را از او می‌گیرد، تا اینکه کسی که او را می‌فهمید، اما از دست رفته، به سراغش می‌آید. در نهایت، عشق بخشی از جان شاعر را می‌برد و صبر، بقیه‌ی آن را.

ارسال متن