چون صدا در سینه ام پیچید...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار مهدی غلامعلی شاهی
- چون صدا در سینه ام پیچید...
چون صدا در سینهام پیچید و رفت از روزگار
دل شکست از نغمهای که ریخت طرحِ زارزار
شاخه خشکید و نفس در برگها گم شد، ولی
باد میآورد از آن سو بوی اشکِ یادگار
شعلهای در سینهام میسوخت با بینامیام
دود شد بر چشم شب تصویرهای آشکار
ماه افتاد از بلندی، خون نشست اندر افق
پاره شد پیراهن شب از شهابِ بیقرار
مرغ جانم لانه ساخت از خارهای پرسخن
آشیان افتاد در طوفان به روی شورهزار
چشم بستم، خواب دیدم رود، دریا شد، گریخت
رفت تا پیدا کند معنای صخره، آبشار
کودکی گم کردهای بودم میان قافها
باد برد از دست من نقشی ز دفتر یادگار
باغ خشک از نغمهی بلبل نمیروید دگر
چشم وا کن، تا ببینی آفتابِ سوگوار
پنجه بردم بر درِ خاموشِ شب، بیدار شدم
عشق برگشت و گشود آرام جان را روزگار
ریشهام پوسیده بود اما شکوفا شد تنم
تا زمین برداشت از خوابم درختی استوار
تفسیر با هوش مصنوعی
این شعر، شرح حالِ درد و رنجی عمیق است. گوینده از شکست عاطفی و از دست دادنِ عزیزی میگوید که تاثیرش بر طبیعت و روان او نمایان است. با وجودِ سختیها، در نهایت، عشق بازگشته و شاعر به امید و احیای دوباره میرسد؛ از تاریکی به سوی روشنی.