در امتداد صفحه های بی پناه...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن نوشته های ساناز ابراهیمی فرد
- در امتداد صفحه های بی پناه...
در امتدادِ صفحههای بیپناه،
دختری نشسته است
با کتابی که
نه قصه میگوید،
نه آرامش میبخشد.
حروف،
چون پرندگان زخمی
بر ذهنش میلغزند،
و هر واژه
سایهایست از خاطرهای که نمیگذرد.
پنجره بسته است،
اما بادِ اندوه
از لای سطرها عبور میکند
و موهایش را
مثل شاخههای بیتابِ بید،
در هم میپیچد.
او نمیخواند،
او در کتاب غرق نمیشود،
او در خود
فرو میریزد
مثل برفی که بیصدا
بر آتشِ درونش مینشیند.
چشمهایش
دو فانوس خاموشاند
در شبِ بیستارهی ذهنش،
و لبهایش
سکوتیست
که هزار فریاد را در خود دفن کرده.
کتاب را میبندد،
نه از پایان داستان،
بلکه از سنگینیِ واژههایی
که هیچگاه
قرار نبود
تسکین باشند...
تفسیر با هوش مصنوعی
دخترِ غمگینی با کتابی در دست، در انزوا فرو رفته است. کلمات، بجای آرامش، خاطرات دردناک را زنده میکنند و او را در دریای اندوه غرق میکنند. پنجره بسته، اما اندوه از لابلای سطور میوزد و او را به خود میپیچد. کتاب برایش تسکینی ندارد و او با چشمانی خاموش و لبانی مملو از فریادهای خاموش، کتاب را میبندد.