خاطرات مانده ام با خاطرات تلخ...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
5 امتیاز از 1 رای

(خاطرات)

مانده‌ام با خاطراتِ تلخِ دورانی که نیست
کوچه و پس‌کوچه‌ها و آن خیابانی که نیست

یادم آید آن صفا و دوستی‌های قدیم
سادگی‌ها و مرام و عهد و پیمانی که نیست

می‌رَوَم پای پیاده ، پا به پای کودکی
از مَسیر خانه‌ سوی آن دبستانی که نیست

گاه‌گاهی می‌زنم پرسه میان کوچه ها
یادِ آن ابرو کمان، گیسو پریشانی که نیست

می‌نشینم در کنارِ پنجره، وقت سکوت
با خیال آن گلِ خوشبوی گلدانی که نیست

شهرِ من، پُر بود از باغ و گلستان و انار
شهره بود این شهر، با آن باغ و بستانی که نیست

خانه‌ی مادر بزرگ و قصه‌های دلنشین
روزهای جمعه با آن دودِ قلیانی که نیست

خانه‌ای که بود سرشار از نشاط و عاطفه
عمه‌ها و آن عموی بهتر از جانی که نیست

با خیال کودکی‌ها ، یاد مادر می‌کنم
پای آن میزِ سماور، چای و فنجانی که نیست

می‌نشینم در کنار برکه‌ای از اشک‌ها…
با خیالِ بهترین بابای خندانی که نیست

در کنار خواهران بهتر از جانی که هست
در خیالم می‌نشینم توی ایوانی که نیست

آه از عمری که (ساقی) رفت و دیگر برنگشت
روزهای کودکی و، روزگارانی که نیست.

سید محمدرضا شمس (ساقی)
ZibaMatn.IR
سید محمدرضا شمس (ساقی)
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

این شعر، یادآوری خاطرات شیرین و تلخ گذشته است؛ از دوستی‌های دوران کودکی، خانه‌ی پدری، تا فقدان عزیزان و محیطی که دیگر وجود ندارد. شاعر با حسرت، روزهای گذشته را مرور می‌کند و غم از دست دادن آن‌ها را بیان می‌کند. تنهایی و دلتنگی رگه‌های اصلی این شعر اندوهگین هستند.

ارسال متن