بر تاب نشسته ام استخوانی از...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

بر تاب نشسته‌ام
استخوانی از سال‌ها
میان رفت و برگشتِ بی‌پایان

کنارم آتشی
که می‌سوزد
و نمی‌میرد

طلوع می‌آید
رنگ‌ها می‌چرخند
غروب فرو می‌رود
و من هنوز
در تنگیِ نبودنت
تاب می‌خورم

ای عشقِ دور
زمان مرا پوسانده است
اما هنوز
هر حرکتِ این تاب
نام تو را
در هوا می‌پراکند...

ساناز ابراهیمی فرد
ZibaMatn.IR
art.saniebra@
ارسال شده توسط
ارسال متن