متن آینه شکسته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات آینه شکسته
ساعتها
از دیوار، فرو ریختند
با لکنت
با غبار
ذراتِ سرطانی زمان،
در ریههای شهر نفستنگی آوردند
پلها،
بیصدا، از هم گسستند
دیگر هیچ دستی
عرض رودخانه را نمیفهمد
تلاطمِ آبهای مرده
رمه ها را رمانده
آینهها
تصویرِ جویده را
بر چشم های قرمز تف کرده اند
در هندسهی هرزه...
به چشم شب زدهام خنجر تبآلود نگاه
که شعله میکِشد از پلک من، فرسود نگاه
ز خویش خستهترم، سایهام از من رمیده
نمانده در دل این آینه جز دود نگاه
طلوع خویش، شبستان جنون میطلبد
که در غبار بپیچد مرا، مفقود نگاه
کدام پنجره را باز کردی ای رؤیا؟
که...
زن،
زندگی را در چمدانی قدیمی تا میزند،
میان روسریهای رنگی
و بوی عطرهای محوشده
و
آینهای که زخمهایش
سالهاست حقیقت را
شکسته نشان میدهد
قطاری دور
سوت میکشد در خوابهایش
کوپهای که هرگز
به مقصد نرسید