زندگی به تنهایی زیباترین قصه است.
برای من که پُرم از فراق قصه نگو اگر کتاب تو باشی کتابخانه منم ...
گر قیامت قصه باشد من کجا بینم تورا...؟
دهقان عاشق! کوه اگر این بار ریزش کرد پیراهنت را در نیاور؛ قصه تکراریست!
همین یک لحظه را دریاب که فردا قصه اش فرداست
کم کن این فاصله را قصه بغل می خواهد...
گر قیامت قصه باشد من کجا ببینم تو را...؟
دلم میخواد بودنت مثل قصه روز و شب باشد...
اصلا درست، قصه ی ما اشتباه بود! اما چقدر با تو دلم روبراه بود
قصه من تا ابد این گونه اغاز میشود یکی بود هنوزم هست خدایا همیشه باشه
قصه ها هست ولی طاقت ابرازم نیست...!
قصه ای تلخ تر از قصه من هست آیا؟ نیمه راه رها کرده مرا همسفرم...!
گفتم از قصه ی عشقت گرهی باز کنم به پریشانی گیسوی تو سو گند / نشد
لیلا که شدی حرف مرا میفهمی مجنون تمام قصه ها نامردند
تیرگی میآید دشت میگیرد آرام قصهٔ رنگی روز میرود رو به تمام ...
آمدی قصه ببافی که موجه بروی...در نزن ! رفته ام از خویش کسی منزل نیست...
امشب به قصه ی دل من گوش می کنی فردا مرا چو قصه فراموش می کنی