شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را...
چون ماهی مرداب پی راه خروجمماتم که به هر حال دری هست ؟ دری نیست؟...
غمگینمبرای ماهییا کرم سر قلاب؟...
خشکیدهدریا میان نفت ماهی ،دودی شده...
ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهینه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهی...
آزاد نخواهی شدتقلا نکنماهی درون تنگدریا فقطزندان بزرگتری است...
نه ! تو دریا نیستی من هم که ماهی نیستم!بی جهت اغوش خود را سوی من وا کرده ای!...
شک ندارم اشک می ریزند ماهی ها در آب اشک ماهی ها نباشد آب دریا شور نیست......
رودخانه خشک شدو ماهیان مردندسنگها اماحمام آفتاب گرفتند!...
آه ...ای ماهماهی تنها را تو به دریا برسان...
سنگی که شیشه ها را می شکندکنار ماهی ها چقدر آرام است...