بی پناهم ، هوس برف زمستان نکنید جنگل سوخته را عاشق باران نکنید من همان پنجره ماتِ بهم ریخته ام بدنم را سپر ضربه طوفان نکنید عاشقی زهر عجیبیست که بر جانم ریخت با همین درد خوشم قصد به درمان نکنید من نفس های کسی در نفسِ تنگم هست باز...