پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
سر به سجده میگذارم تا که خالق را بیابمخود به تو می سپارم سر سجاده نخوابم...
جهان معرکه خداست برگزیدگانی وسط معرکه اند و خیل عظیم آدمیان تماشاگراینکه برگزیده باشی یا تماشاگر انتخاب توست اما اگر خواستی برگزیده باشی آنگاه یا تو را میان آتش می خواهد یا تنها میان نیلگاهی صلیبت را بر شانه ات میخکوب میکند و دیگر گاه تو را بر دارمی خواهد اما برگزیدگان بخشی از أویند و تماشاگران مخلوق اینکه بخشی از خا لق باشی یا مخلوق باز هم انتخاب توستسولماز رضایی...
از کودکی بر من آموختن که بر لبانم نام تو را زمزمه کنم و در دلم یادت را زنده نگه دارم؛ خالقا! در کوران زندگی دستانم را بفشار و در مسیر زندگی تنهایم مگذار ........
باشکوه ترین نقاشیِ جهان،لبخند پر مِهری ستکه بر لب های تو نقش می بندد!بگذار خالقِ آن،تنها من باشم و بس......
بر روی بوم زندگی هر چیز میخواهی بکشزیبا و زشتش پای توست تقدیر را باور نکنتصویر اگر زیبا نبود نقاش خوبی نیستیاز نو دوباره رسم کن تصویر را باور نکنخالق تو را شاد آفرید آزاد آزاد آفریدپرواز کن تا آرزو زنجیر را باور نکن...
فکر کن اگر خدا مرده بودچه بی انتهاجهان و مردمانش بی سرانجام ؛ شبیه مسافران قطاری که لوکوموتیورانش مرده است و مسافران بیخیال دارند به فکر فردا باهم دنیا را با خنده هاشان لبریز می کنندمی دانی عزیز ! تنهایی آدم آنقدر بزرگ است فقط فکر به وجود خالقی بی همتا آن را پر می کند و خواستن از معبودی که حتا نبخشد هم چون می توانیم از او بخواهیم کیف می کنیم و ما رابس استوای چه ترسناک می شد شوکت این کهکشان و این همه حقارت ما اگر یکی در ما نبود که دلمان به...
دختر بهمن ماه خوبدختر برفدختر بوران و سرد ترین شب خداچه خوب که خالق گرمترین جای جهان منیتولدت مبارک...