زودتر از من بمیر! تنها کمی زودتر تا تو آنی نباشی که مجبور است راه خانه را تنها برگردد ...
برایش نوشتم: جانم! نفس میکشم هنوز و امیدى به زنده ماندنم هست بیا! بیا و همه چیز را از نو شروع کنیم اینجا هواى بدونِ تو خفه ام میکند... پیغامم را دید لبخندى زد و چه تلخ همه چیز را تکذیب کرد رفت!
تو عاشقانه ترین نام و جاودانه ترین یادی تو از تبار بهاری تو باز می گردی تو آن یگانه ترین رازی ای یگانه ترین تو جاودانه ترینی! برای آنکه نمیداند برای آنکه نمی خواهد برای آنکه نمی داند و نمی خواهد تو بی نشانه ترین باش ای یگانه ترین
اگر پس از گام نهادن در مسیری نادرست، یک قدم به عقب بازگردیم، یک گام در مسیر درست پیش گذاشتهایم.
رفتن هم حرف عجیبی است شبیه اشتباه آمدن گفت بر می گردم و رفت و همه پل های پشت سرش را ویران کرد همه می دانستند دیگر باز نمی گردد اما بازگشت بی هیچ پلی در راه او مسیر مخفی یادها را می دانست .
وقتی دی و بهمن به پایان می رسد و اسفند به نیمه آغاز می شود خواب هر ساله ای که لانه های زیر برف در انتظار بازگشت چلچله ها می بینند
کودکان در گهواره ها گلوله می خورند و عشق را باید از داروخانه ها خرید در بسته های دوازده تایی با طعمِ آناناس و هندوانه. بیدار که می شویم خوش حالیم از این که ملافه ی بستر کفنِ ما نشده و هنگام بیرون رفتن از خانه آرزو می کنیم مینِ...
آقای داروین! لطفن عقربه ها را به عقب برگردانید. ما خوش حال بودیم وقتی از درختی به درختی می پریدیم با یک گلابی میان دندان هامان!
بر آنم گر تو باز آیی که در پایت کنم جانی...