پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
می خواهمپیراهنی برایم بدوزیاز جنس تن اتبا دکمه هاییکه نام تو را داردتا همیشهبپوشمت.از مجموعه شعرصدای تو را می بوسم...
دستانت حاشیه انددر پیراهن زنیکه تو رادوست دارد و نداردوقتی با دکمه های پیراهنشقرار تازه ای نیستکلافه می شویبا لب های این معشوقه ی کوچکلاغرسیگارتقرار تازه ای بگذارخاطره ی هر سیگاری رااز دهانت بر می داریو دلبه پیراهن زنی می بندیکه دوستت دارم هایت راکنار دکمه هایشجا گذاشته!...
دکمهشعری از رُزا جمالیچشم هام به نورکم عادت کرده اندبه آن ها دکمه دوختمدر تاریکی لمس ام کن!...
دکمه های شب واماهانگشت نما...
دوست داشتن بعضی آدمهامثل اشتباه بستن دکمه های پیراهن است، تا به آخرش نرسی نمی فهمی که از همان اول اشتباه کرده ا...
ماهاز یقه ات بیرون آمدشب راهش راگم کرددکمه ات راببند...
صبح شد ز لبت بوسه گلم لقمه بگیرم؟بر پیرُهنت دست کشم ... دکمه بگیرم؟گر ضعف مرا... گرفته باشد از تو؟باز از سر قلاب لبت طعمه بگیرم؟...