شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
نگاه کن !گذشته انگشتِ زخم از جوانه ی باغمرا به خود بخواندر واپسین بهار!مریم گمار ۱۴۰۳/۱/۲۰...
سکانس بعدی ؛شکوفه ی امیّد!اتّفاقی نیستنهالِ روئیدهدر ذهن فردا...مریم گمار ۱۴۰۳/۱/۲۰...
پلک بستهِ پنجره آه می کشد خانه از زخم زبان ونگاه پوسیده،کنار می زنم پرده را.مریم گمار ۱۴۰۳/۱/۲۰ ...
ببین !عبور کرده ام از رد پای پاییز و لُکنت زمستان،اما هنوز به گِل نَشستِه ام .مریم گمار ۱۴۰۳/۱/۲۰...
از بس که شانه کرده دلم گیسوی تورامن باز کردن گره ها را بلد شدم.رضاحدادیان ۱۴۰۳/۱/۷...
پُرشد اگر چه شعرِ من از لکنتِ خزانامّا بهارِ حنجره هارا بلد شدمرضاحدادیان ۱۴۰۳/۱/۷...
افتاد سنگِ چشم تو در ذهنِ برکه امتا حلقه حلقه ، دایره ها را بلد شدم رضاحدادیان ۱۴۰۳/۱/۷...
از من عبور کرد خیابان، غزل غزلتا التهابِ پنجره ها را بلد شدمرضاحدادیان ۱۴۰۳/۱/۷...
با تو مرور خاطره ها را بلد شدمراه شکست دلهره هارا بلد شدمرضاحدادیان ۱۴۰۳/۱/۷...
اگر چه باغِ تو غرقِ اَنار خواهد شدولی به خونِ جگر اتفاق می افتد.رضاحدادیان...
به محض تَر شدن چشم اَبر، بی تردیدبه گوش خاک، خبر اتّفاق می افتدرضاحدادیان...
تویی که لبریز از شب شده ست تقویمتصبور باش! سحر اتّفاق می افتدرضاحدادیان...
درخت باش و بمان روی ریشه های خودت!قبول کن که ثمر اتّفاق می افتد!رضاحدادیان...
دوباره دریا دریا شکفتنِ آتشبه زیرِ خاکستر، اتّفاق می افتد...
تنها اَنار شاخه ی افسوس بودم خون جگر خوردم ،ولی لب وا نکردم.رضاحدادیان ۱۴۰۲/۱۲/۱۰...
لب تشنه ماندم،قطره ای هرگز گداییاز اَبرهای نانجیب امّا نکردمرضاحدادیان ۱۴۰۲/۱۲/۱۰...
در من هزاران جنگل خورشید روئید زیر درخت سایه ها ماءوا نکردمرضاحدادیان ۱۴۰۲/۱۲/۱۰...
وقتی که دیدم محرمی دور وبرم نیستبا هیچ کس جز آینه نجوا نکردمرضاحدادیان ۱۴۰۲/۱۲/۱۰...
با پای دل دور جهان را گشتم، امّاچیزی به جز یک مُشت غم، پیدا نکردمرضاحدادیان ۱۴۰۲/۱۲/۱۰...
مانند گیسویی به دست باد، هرگزنقشی به جز آشفتگی ایفا نکردمرضاحدادیان ۱۴۰۲/۱۲/۱۰...
آتش گرفتم بی تو و پروا نکردمپروانگی کردم ولی پَر وا نکردمرضاحدادیان ۱۴۰۲/۱۲/۱۰...
...دفترم دریا شد امّا با عبورِ موج هادست خطِ کشتیِ بی بادبانم پاک شد...رضاحدادیان...
اقرار می کنم که فراز و فرود منچیزی شبیه بازی الاکلنگ بودرضاحدادیان...
اگر چه دریا دریا گریستم، اماشده ست تشنگی شوره زار، حاصل من رضاحدادیان ۱۴۰۲/۱۱/۱۰...
به غیر از آینه هرگز ، قبول باید کردنبود همنفسی در جهان ، مقابل منرضاحدادیان ۱۴۰۲/۱۱/۱۰...
چقدر ردّ عبور تبر هویدا شدوَ شاخه شاخه صدای شکستن دل منرضاحدادیان۱۴۰۲/۱۱/۱۰...
اگر چه منتظر زخم واپسین بودمنماند بر سر عهدی که بست، قاتل منرضاحدادیان ۱۴۰۲/۱۱/۱۰...
به شکوه لب نگشودم تمام عمر، فقطشبیه بغضی در پرده ماند مشکل منرضاحدادیان ۱۴۰۲/۱۱/۱۰...
پلک می زنموَ خانه دیگر به تن نمیکند سایه ای را منعکس شدهِ در واژه هامنشورِ لبخندتمی بینی ؟ریشه زده ام در ذهنِ آفتاب.مریم گمار...
ای شاخه آویخته از نور ! گوش کن! گذشته ساعتاز تکرارِ تاریکیمریم گمار۱۴۰۲/۱۱/۳...
بر می خیزم از درزِ تاریکِ دیواراز چین های نامنظّم پرده وصدا میزنم پنجره را تا بیرون بدوَد خورشیدتکّه تکّهاز چشمتکه ایستاده اند آینه هابه تحسینت.مریم گمار...
در نهایت زمستان لبریزم از آفتاب باتو رضاحدادیان...
روشنی کجاستروییده در تنهایی من؟قرار بودتاریک بمانم.رضاحدادیان...
قایقی تنها میان آب آرامم ولی ،آنکه طوفانی کند ،دریای آرام مرابی شک تویی.....................حسن سهرابی...
ببین چطورغرق شده امدر رستاخیر دست و برکه ی چشمت!مگر می شودخورشید را از آسمان تکاندکه تو را از من؟مریم گمار ۱۴۰۲/۱۰/۱۴...
مگر می شودخورشید را از آسمان تکاندکه تو را از من؟وقتیفرومی روم در رّدِ پای بهارمریم گمار ۱۴۰۲/۱۰/۱۴...
حَبس اَبد دنیا برای من بُریده ست زیرا به چشم عقل، جرم عشق کم نیسترضاحدادیان...
شعر تَرم چیزی به جز اشک قلم نیستجز دست خطِ ناله های زیر و بَم نیسترضاحدادیان...
حس میکنم تا سنگ می روید در این دنیاآیینه ای چشم انتظار من نمی ماند. رضاحدادیان...
وقتی نخِ امیّد تو پوسیده، بی تردید--ذوقی به قدر یک سر سوزن نمی ماندرضاحدادیان...
رودمی رساند به گوش دریاپیغام کوه را.رضاحدادیان...
از هم جدا نمی شد اگر دستهای ما پایان داستان من و تو قشنگ بود.رضاحدادیان...
اقرار می کنم که فراز و فرودِ من چیزی شبیه بازی الّاکلنگ بودرضاحدادیان...
راه نجات، هیچ برایم نمانده است آن آشنا جزیره که دیدم ،نهنگ بودرضاحدادیان...
یک دم کسی به حرفِ دلِ من نکرد گوشتنها زبان ِ مردمِ دنیا، تفنگ بودرضاحدادیان...
هرگزنداشت هیچ خریدار،سعیِ منپاداش بی ریایی آیینه،سنگ بودرضاحدادیان...
این زندگی حکایت شهر فرنگ بودباید قبول کرد، که نیرنگِ رنگ بودرضا حدادیان...
.بر آینه مانده ردّ آه ِ گلسرخدر ذهن پنجره،نگاهِ گلسرخای کاش اکنون سوار ماشین زمانبر می گشتم به ایستگاهِ گلسرخ!رضاحدادیانرباعیسرقراربارانمظروف مهم است نه ظرف ...
ای صدای سبز!چطور دست بردارم از تو؟که آفتاب ، گنجشک می چیند از شانه هاتو زمین می رقصد در انعکاس چشمانت مریم گمار ۱۴۰۲/۸/۱۲...
نگفته ی دریاستجزیره.رضا حدادیان...