جمعه , ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
سراپا شعرم،آه،،،کسی نمی خواند مرا! لیلا طیبی(رها)...
هر شب حوالی یادت --بساط می کنم!گاهی بیا وُعشقی، لبخندی،، چیزی،،، بخر !سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
کشنده تر از گلوله نبودن توست! وقتی،تمام روزهای سال را به انتظار نشستم وُ نمی آیی! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
هر شب؛شعرهایم را می بوسم،به امیدی کهزیر لب زمزمه اش می کنی!سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
نیمه شب می بوسدشیشه ی پنجره ی احساسم رارویای تو... *** -یادت مهتابی ست!...
سال هائی درازست،شعرهایم می بارند... ***موهایم سپید شده اند.!...
دل است دیگر؛گاهی پروانه ام می کند وُ، دور تو می گردم....
چتر، به چکارم می آید؟ ***باران،،،از چشم هایم می بارد! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
دیروزهای رفته وُامروزهای کسلو فرداهای در راه مانده،همگی متفق القول،غم هجرانت را لبریز اند! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
می روی؟!--مرا هم با خودت ببر...من بی تو،،، از خودم، بیزارم! لیلا طیبی (رها)...
اتاقی تاریک وُحجمی از تنهاییبا خود درگیرماز سقفجز یاد توچه چیز می تواند پایین بیاید؟! لیلا طیبی (رها)...
وقتی،کنارم نیستی؛هر ثانیه کش پیدا می کندبه قدرِ یک قرن! درکم می کنی؟! لیلا طیبی (رها)...
در ناگهانِ باغچه،آفتابگردانی شُکفت وُ، دیدم: --[نورِ خدا] بود!...
شببا روشنای چراغ های شهر،خنده ی ستاره ها را ماسید....