غروب ِ که،
در شهرم ریشه می دواند؛
بذرِ خیالت را می پاشم...
***
حالا،
--دارمت!
-لیلا طیبی (رها)...
رو سیاهی،،،
به عمو فیروز می ماند؛
در نوروزِ زیرِ فقر!
لیلا طیبی (رها)...
برایم، از عشق بگو،،،
اگرچه سال هاست؛
فلشِ کوچه،
بن بست را نشان می دهد!.
لیلا طیبی (رها)...
دوستت دارم های مکررم را
کی می شود؛
--مرور کنی؟!
لیلا طیبی (رها)...
بی تو،
نسیمی حتا--
به گیسوانِ باغ دست نمی کشد!
لیلا طیبی (رها)...
شعرهایم را،،،
در آتش انداختم!
تو اما؛
از آتش و دود-
--برخواستی!
لیلا طیبی (رها)...
شب پره ام اما،
اگر باورت بشود؛
در ذهن من،
خورشید خیمه زده است!
لیلا طیبی (رها)...
ایمان آورده ام؛
به صبحگاه آمدنت.
اگرنه،
سیاهی شب،
[نمایش اهریمن] ست!
لیلا طیبی (رها)...
اعدام شده است؛
شاخه های خشکیده
--بر پیکر درخت!
...
آه از برگ های خشکیده!
لیلا طیبی (رها)...
چه سخاوتمندست؛
-- [نسیم]
حتا به سرِ
علف های هرز!
لیلا طیبی (رها)...
صدها نامه ی عاشقانه را،
به فراموشی سپرده بود،
--پست چی ی لاابالی.
لیلا طیبی (رها)...
زخمه می کشد؛
بر تارهای اندوهگین شعر
--شاعری به تنهایی!
لیلا طیبی (رها)...
لبخندش؛
پُر از غم بود؛
حتا روی سِن تئاتر،،،
[دلقک پیر]!
لیلا طیبی (رها)...
شبیه تو،،،
برایم کی پیدا می شود؟!
...
وسع من کوتاه وُ،
ارتفاعت افزون!
لیلا طیبی (رها)...
نسیم زمزمه کنان:
گل های رازقی
بوی تو را دارند!
لیلا طیبی (رها)...
--در باغچه،
--در باغ،
یا جنگل؛
هرجا که پا بگذاری
درخت احساسم،
--پوست می ترکاند!
لیلا طیبی (رها)...
اندیشه های کهنه
صدها کارتُنکِ منحط
در ذهنم تنیده است.
(رها)...
آه،،،
دلیلِ رنج های بسیارم؛
دوری از توست...
مرا،
از رنج نبودنت؛
--بِرَهان.!
...
احساساتم گل داده اند!
از رقص پروانه ها
--در درونم می فهمم.
...
از اینجا نرو!
...
در این شهر،
برای رفتگان
دیگر فاتحه هم نمی خوانند!...