پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چقدر چلچراغ چقدر چلچراغ از یک چراغ چشمان تو...
هأن هیزار پأئیز ٚ رنگ رهنجیب زمٚسؤن لۊختابؤن ،پیش پیش مهنوش سمامیبرای اینهمه، رنگ پاییز زمستان نجیب جلو تر در حال عریانی...
در تنور سالهای دور تو، آتش من، هیزم هر دو، سوختیم آتش ِ زیر خاکستر شدیم باد بوزد، شعله میگیریم یکبار دیگر پر می گیریم...
نگاه من /با نگاه تو /گره خورد/دل به دریا زد/ با ماهی سیاه کوچک...
وقتی تو نیستی درآب و آینه هیچ نقش می بندد برف، سیاه میبارد بهار حرفی، برای گفتن ندارد...
هنوز زمستان دست های زن خواهش و رویش...
هنوز زمستان جستجو میکند سرخی دی را در جعبه ی سیاه...
ای رویای سپپده دمانبی تو هیچمبا من بمانیبه مرگ خوش می پیچم!بسان رویش ریشه در بهاران...
میخواهی با درد مرا وامانده کنی یا اینکه خشک و آویزانم کنی؟ اشتباه میکنی درد را سقط میکنمسنگم، سنگ آب و صیقل خوردهرودخانه، گذرم...
آرزوی بزرگتری ندارمجز اینکه غصه های چسبیده ی گلو رافریاد کنمآی دروازه ها یاری می کنید؟...