سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
اگر من فیزیکدان نبودم، احتمالا موسیقیدان می شدم. من اغلب در قالب موسیقی فکر می کنم. در قالب موسیقی خیال پردازی می کنم. من زندگیم را در ارتباط با موسیقی می بینم....
جایی که کلمات ناکام بمانند، موسیقی سخن می گوید....
موسیقی، شکل کوتاه شدۀ احساس است....
بدون موسیقی، زندگی یک اشتباه خواهد بود....
موسیقی ادبیاتِ دل است آنجا که سخن خاتمه مییابد ،موسیقی آغاز میشود ......
هر بار که ایوان را موسیقی باران پر می کند و ضرب آهنگ آسمان و سازم یکی می شود روحم که با سر انگشتان خیسش بر می خیزد و لب گلدان سفالی نسترن می رقصد می فهمم تو جایی در حال لبخند زدنی... ....
یه پلی لیست دارم تو گوشیمتوش پر از آهنگ هاییه که تو برام فرستادیوااای اگر بدونی چه حالی میشم با گوش کردنشونتو دلم قند آب میشه وقتی پیشِ خودم فکر می کنمتو هم چندین و چند بار گوش کردی به این صدا و شعر و موسیقی...اما بعد، یه دفعه، غمِ عالم می ریزه تو دلموقتی یادم میاد دیگه ندارمت...یادم میاد که رفتی و از اون عشقِ بزرگ برایِ منچیزی نمونده جز چند تا آهنگ...می بینی؟ من اگر خودمم بخوام فراموشت کنماین آهنگا نمی ذارن...ای کاش هیچ وقت...
موسیقی مورد علاقه ی من صدای توست...
موسیقى مانند دِسِر است ؛ بدون آن هم میشود سر کرد اما شاید دیگر زندگى لطفى نداشته باشد ......
در زندگی خانوادگی، عشق روغنی است که اصطحکاک ها را از بین می بردسیمانی است که افراد را به هم نزدیک تر می کندو موسیقی ای است که هارمونی برای زندگی به ارمغان می آورد...
. گاهی برای خوب شدن حالتنباید سمت آدما بریگزینه های امن تر ومطمئن تری نیز هست :بارونهواموسیقیقهوه...
گاهی تنها چیزی که مرا به زندگی پیوند می دهدفراموشی دنیاست،یک فنجان چای ویک موسیقی روحنوازچیزی شبیه نگاه تو...
گاهی میانِ خلوتِ جمع ،یا در انزوای خویش ،موسیقیِ نگاهِ تو را گوش میکنم!وز شوقِ این محال ،که دستم به دستِ توست،من جای راه رفتنپرواز میکنم ...!...
اگر تو موسیقی بودی بیوقفه به تو گوش میسپردم ،و اندوهم به شادی بدل میشد !...
دلم سفر میخواهدبا حالی که خوش باشدلب هایی که بخندددلی که آرام باشدشبموسیقیتوو جاده ای که هیچ پایانی نداشته باشد...
نیازی ندارم لباس های فلان مارک بپوشم و عطرهای فلان مارک بزنم و خانه ام فلان جایِ شهر باشد ،همین که گوشه ی یک باغ کوچک ، اتاقی رو به آفتاب داشته باشم برایم کافیست ...من با کتاب ها و موسیقی ام ،من با همین پنجره ی ساده ی رو به آفتاب ؛خوشبختم ......
بی خیال تمام دلواپسیها ، به موسیقی دلنواز گوش کن ، فنجانت را سر بکش ، بگذار آنقدر حالت خوب باشد که یادت برود امروز چند شنبه است...
تنتتلاطم نُت هایى ستکه در من پیچیدهموسیقى این شعرشبیه آغوش توست...️️️...
____جهان آرام میگیرددر آن هنگام کز دستانِ خاموشتنوای ساز میآیدنوایی آسمانی کهبه نسیان میبَرَد هر بار، روحم را ز شبنم، چشم مییابد دلم در جستجوی خویشمیانِ خاطراتِ گمشده از مبدإِ والای آغازین از آن وقتی که «انسان» بست پیمان با خدای خویشو تقدیرش تعالی یافتو از زیباییِ افسانههای فانیِ دنیابه عرشِ کبریا آمدبه آنجایی که باغِ پردهها از جنس موسیقی و باران بودو روح آدمی در ساحلِ دریای شیرین پانهاده، غرق میگردید ...پس بز...
موسیقی شروع به نواختن میکند. عجیب آن است که احمقهایی هستند که در هنرهایِ زیبا تسلّی میجویند. مثلِ عمّه بیژوایِ من که میگفت طفلک عمویت وقتی که مُرد نوازندگیهایِ شوپن خیلی به دادم رسیدند. و تالارهایِ کنسرت لبریز از آدمهایِ تحقیرشده و آزردهای است که چشمهایشان را میبندند و میکوشند چهرههایِ رنگپریدهشان را به آنتنهایِ گیرنده مبدّل کنند. به خیالشان صداهایی که میگیرند به درونشان جاری میشود؛ شیرین و خوراکدهنده. و رنجهایشان مانندِ رنجه...
موسیقی صدای توآرزوییست که صبحها نوازشم کند و آفتاب نگاهت خواب را از من برباید و اینگونه است صبح های بهشت...
گاهی میان خلوت جمع یا در انزوای خویش موسیقی نگاه تو را گوش میکنم ...وز شوق این محال که دستم به دست توستمن جای راه رفتن پرواز میکنم ......
دلم سفر می خواهدبا حالی که خوش باشد...لب هایی که بخندد...دلی که آرام باشد...شب...موسیقی...تو...و جاده ای؛ که هیچ پایانی نداشته باشد!!!...
مثلِ خرمالوهایِ رسیده یِ حیاطِ مادربزرگمثلِ عطرِ دارچینِ چایهایِ عصرانهمثلِ بارانِ پاییز، مِثل عود مثلِ انارِ دانهدانه با گلپرمثلِ موسیقیِ خشخشِ برگهامثلِ نوشتنِ آخرین خطِ مشقهایِ دورانِ کودکیمثلِ عید، مِثلِ آب بازیچیزهایِ خوب ساده اندو تنها شنیدنِ اسمشان کافیستتا خوب شود حالِ دلت...نبودشان زندگی را متوقف نمیکندامّا زندگانی را تلخ خواهد کرددرست مِثل تو.....
بعداز سکوتموسیقی...بهترین وسیله برای بیان ناگفته هاست!....
لبخند تو موسیقی شرقیچشمات اقیانوس آرامهبوی تنت دنیامو پرکردههرشب توی آغوش تو جامه...
تو همون موسیقی غمگین و قشنگی که هرچقدرم ناراحتم کنی باز نمیتونم ازت بگذرم....
موسیقی عجیبی ست مرگبلند می شویو آنقدر نرم و آرام می رقصیکه دیگر هیج کستو را نمی بیند...
* مثل یک جریان موسیقی/ مثل یک باران پاییزی/ ناگهانی بودنت عشق است!...
مگر من از این شب ها چه می خواهم؟به جز جاده های مه گرفته ی شمالییک دل سیر نم بارانیک موسیقی آرامیک دنیا دل خوشی کنار تو......
زندگی سخت نیست، زندگی تلخ نیستزندگی همچون نت های موسیقی بالا و پایین داردگاهی آرام و دلنوازگاهی سخت و خشنگاهی شاد و رقص آورگاهی پر از غمزندگی را باید احساس کرد...
زندگى موسیقى گنجشکهاستزندگى باغ تماشاى خداستزندگى یعنى همین پروازهاصبحهالبخندهاآوازها...
هر چه زیبایی و خوبی که دلم تشنه اوستمثل گل ، صحبت دوستمثل پرواز کبوترمی و موسیقی و مهتاب و کتابکوه ، دریا ، جنگل ، یاس ، سحراین همه یک سو ، یک سوی دگرچهره همچو گل تازه تودوست دارم همه عالم را لیکهیچ کس را نه به اندازه ی تو...