پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
"بیا خوشبختی را برایت معنا کنم !"با یک بیت شعر عاشقانه ویک نگاه با نازو عِشوه ی دلبرانهکنار ِ تختِ چوبی فَرش شده ی ، وسطِ حیاط دَرَن دَشتِ خانه ی قدیمی ِ پدرمکه از تمامِ دَر و دیوار ِ باغ و حیاطَش عشق میبارَد و صَفا!"بیا خوشبختی را برایت معنا کنم !"با دولیوان چایِ داغ و دِبشدر دست ِ هم و شانه ها چسبیده به آغوشِ گرمِ همدر یک شبِ سَرد پاییزی .تِکیه بَر درخت ِ نارنگی و خُرمالوی ِ وَسطِ حیاط !✍فاطمه السادات ش...
من به تو مربوطممثلِ خرمآلو به پاییز !...
دیر آمدی...مزه ی خرمالوهای گسترش وپاییز کش دار شدکدام تان خواب رفته اید تو یا ساعت؟...
فصل خرمالو رسیدفصل بوسه های بارانو چترهای خیسبیا با قدم هایمانبه استقبال برگ ها برویمبیا ما همبوی باران بگیریممجید رفیع زاد...
گل بوسه های سرخ رنگ فصل پاییزم بر گردن لخت خیابان گردن آویزم لشگر کشیده باد پاییزی کنار برگدلداده ی تاراج این فصل دل انگیزمساعت عقب رفت وزمان در ذهن من گم شدیک دختر کوچک کنار آب کاریزمپر شد هوای خاطرم از عطر خرمالو گس کرده لب هایم ولی از قند لبریزم دستان خود را گرم کن با داغی فنجان وقتی برایت در خیالم چای می ریزم تب کرده چون رخسارِ آتش گونه های منگل بوسه های سرخ رنگ فصل پاییزم...
دلم گرم است در پاییز حتی زیر بارانشدلم گرم است حتی به خیابانهای عریانشتمام مزّه ی شعرم به خرمالوی پاییز استبه طعم ترش نارنگی و رقص باد آبانشکه شعرمن همیشه نطفه اش در بطن بی برگیستچرا افشا نخواهد شد قدیمی راز پنهانش؟دوباره بی هوا اورا میان جمعیت دیدمخداوندا سراورا به سمت من بگردانشهمین شبهای طولانیست فرصت میکنم جزشعرببافم شال سبز سدری همرنگ چشمانشدر این عالم دلم به چیزهای کوچکی گرم استبه چتر قهوه ای و ساعت و تسبیح ا...
آخرین ثمرخرمالوی برفی...
پاییز هم به مثال خرمالوی این فصل... برای یک نفر با قرار های عاشقانه اش شیرین استبرای دیگری روزهایی است کوتاه و شب هایی که چندین بار خاطرات او را می میرانند و زنده می کنند ، با طعم گس! نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
عشق طعم خرمالوی رسیده پاییز می دهداگر بهترینش سهم شما شد نوش جانتان باشد!...
داره میاد. صدای پاشو می شنوم. تو هم گوش کن. داره میاد. پاییز رو میگم. بازم نارنگیا میان. باز میریم بوت میخریم و روسری پشمی. باز میشینیم برای اون مردی که کنارش حالمون خوشه شال می بافیم. باز پتو مبلیا رو میاریم تو دست. باز انار دون می کنیم. بعد ناهار یه چرتکی می زنیم و پا میشیم می بینیم شب شده و هیچ کاری نکردیم. باز چای ماسالا و دم نوش عسل و زنجفیل علم می کنیم. باز ژاکت و کت رو می گیریم سر دست که غروبی برمی گردیم خونه نچاییم. باز می گیم حیف، امسال ...
رفتنت مرا از دنیا بیزار کردهمانطور که طعم گس اولین خرمالومرا از همه خرمالوها!...
پاییز میتونه چین و چروکی باشه کهبخاطر خنده گوشه چشمت افتاده . ..پاییز میتونه گرمای کُرسی باشه کهپدر بزرگ درست کرده ...پاییز میتونه شیرینی خرمالویی باشه کهبابا برام خریده ...پاییز میتونی نبات داخل چایی باشه کهمادر بزرگ برات تجوییز کرده ...پاییز میتونه شالگردن زرشکی باشه کهمامان برات بافته...پاییز میتونه عشقی باشه کهبا جمله ها و کار های مختلف بیان شهپاییز میتونه ... ؟🧡...
پاییز که میگفتند همین بود؟! پادشاه فصل ها ...فصل عاشقان، رنگ ها و برگ ها؟فصل انارها، خرمالو و نارنگی ها؟همین که از تمام محاسن اشتنها سردی مهر وبنفشی شلغم اشنصیبمان شد !!!...
به حضرت حافظ به سرخی دانه های انار به بوی خوش خرمالوو به نرگس های نشسته در گلدان سوگند تو را طولانی تر ازهمه یلداهای عمرم دوست دارم....
به گاهِ دلِ منهنوز یک نفس مانده از شهریور،تا گامهای رفتنش را بردارد...هنوز یک نفس باقیستتا پاییز با کوله باری از مهراز راه برسد،مانده تا به ترکی وا شود،دل گرفته ی انار ها...مانده تا نفسِ خزاندل آسمان را بلرزاندو بباراند دلتنگیِ ابرها را...مانده تا بیقراریِ برگها،برای پای بوسیِ عاشقانِ رهگذر...هنوز مانده تا خاطراتِ گسِ خرمالوهاشیرین شود در دهان باغچه ...هنوز چند قدم ماندهتا سر به هوایی های دل...پاییز...ف...
کاش همه آدمهاشبیه درختهای خرمالو بودندبا وجود آنکه در پاییز برگ هایشان رااز دست میدهندولی عشقشان به ثمر مینشیندو زیبایی می آفریدند...
پاییز هزار برگ دفتر شده است باران زده و خاطره ها تر شده است با طعم انار و یک بغل خرمالوبرخیز که باغ، غرق "آذر" شده است شهراد میدری...
حالمان خوب است آقامزه ی خرمالو میدهد احوالمانحالمان تند تند دارد تلخ و شیرین می شودخرمالو چه مزه ایست آقا؟خرمالو را تا وقتی نرسیده نباید بخوری!تویِ گلویت میماندروزهایمان طعم خرمالو داردمیشود این روزها را تغییر داد آقا؟حالمان راچه کسی میتواند عوض کند آقا؟تویِ گلویمان مانده این روزهادارد خفه مان میکندشبیه یک خرمالوی نارسِ گس!...
صدای پای می آید از عمق تاریکیاما نه به غم به هویِ رقصانگار به پایکوبی میماندبه جمعی که با هم سرود خنده سر دادندو غزلی از قلب حافظ می طلبندانار های سرخ با هندوانه های گلگون شدهرسمی از دیرین ما یادگاری ماندگارجدا از همه هیاهویِ گنگ شهرجدا از تاریکی های آلودهاما شاید یک نفر درگیر مطلق شب شدهیک نفر مثل من تنها در جمع ماندهدر اتاق در خانه در شهرهمه چیز بار خاطرات را به دوش میکشدو این فضاهای عمومی ،فضای خصوصی ما و دیگران ه...
بزا برات بنویسماز پاییزایی که رد شد و تو نبودیاز برگ نارنجیایی که بغض میکردن از نبودنتاز خیابونایی که دلتنگت بودنبزا برات بنویسم این پاییز چقد هواتو دارهخدارو چه دیدی شاید یهو پیدات شد دمِ غروبیزیر قطره های بارونبا یه بغل خرمالوبه قلِم:فا_بش...
عصر پاییزی بودخنکایی دلچسبخش خشی رنگ به رنگجذبه ی پر کشش برگ و بادزندگی طعم اناربه جهان می بخشیدنفس قدس تو در من جاریآتش عشق فروزان در قلبطعم شیرین و گس خرمالوبه گل خام تنم جان بخشیدبه چه پائیزی شد...
باید به خرمالوهای کال سربزنم، به انارهای سبز به آدمهای ناپخته به آنها که هنوز عاشق نشده اند بگویم که اتفاق بزرگی خواهد افتاد بگویم که پاییز در راه است…!و من عاشقانه منتظرم…...
مثلِ خرمالوهایِ رسیده یِ حیاطِ مادربزرگمثلِ عطرِ دارچینِ چایهایِ عصرانهمثلِ بارانِ پاییز، مِثل عود مثلِ انارِ دانهدانه با گلپرمثلِ موسیقیِ خشخشِ برگهامثلِ نوشتنِ آخرین خطِ مشقهایِ دورانِ کودکیمثلِ عید، مِثلِ آب بازیچیزهایِ خوب ساده اندو تنها شنیدنِ اسمشان کافیستتا خوب شود حالِ دلت...نبودشان زندگی را متوقف نمیکندامّا زندگانی را تلخ خواهد کرددرست مِثل تو.....