پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
هر بار که تا یک قدمی تو رسیدمبا اخم تو سوی غم عشق تو پریدمگمراه توام فکری به حال دل من کنبرخیز بیا من فقط عشق از تو شنیدمدر هر طرفم می نگرم جزء تو نبینملب واکن و از عشق بگو شاه کلیدمموی پریشان شده ات شانه کشیدیپریشانی دل را به سر شانه کشیدممن منتظر ساعت دیدار تو هستمبا عقربه ها تا ساعت دیدار دویدم...
بُرد طوفان همهٔ دار و ندارم به دَرَکاین وسط موی پریشان تو دیدن دارد...
در وصف این زلف پیچیده چه بگویم؟جز که موی پریشان بر شانه مبارک!!ارس آرامی...