شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
به قرار نیامدی بی قرار رفتمحجت اله حبیبی...
باز امشببی قرارمنوش دارویی دهید...
حال اولین قرار و دارمبی قرار و بی قرار و بی قرارم......
مثل ساحل آرام باشتا دیگران مثل دریابی قرارت باشند....
باز آی دلبرا که دلم بیقرار توستوین جان بر لب آمده در انتظار توست...
به سینه تا نفسیهست بیقرار توأم...️️️...
باز آی دلبرا که دلم بی قرار توستوین جان بر لب آمده در انتظار توست...
خدا کند به کسی چون خودت دچار شوی!که بی قرار نباشد؛که بی قرار شوی......
.حکایت بارانی بی قرار استاین گونه که من دوستت میدارم.....
حضرت یارحضرت دلبرمعشوقاپی قرار شما بودنخوب است......
بی قرار توام...باور کن...
می رسد روزی که دیگر در کنارت نیستمبی قرارم می شویمن بی قرارت نیستم...
تورا آرام..اما بی قرار دوست دارمت......
غرق غمدلم به سینه می تپدبا تو بی قرار و بی تو بی قرار......
با تو تنها یک خیابان همسفر بودم ولیبا همان یک لحظه عمری بی قرارم کرده ای...