سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
ساحل بی تاب آرامش،شود حیران،ز طوفانی که چشمانت کند ویران ،غم شبهای بی پایان.ولی دانم !شراب سرخ لبهایت ، کند سامان ، همه موجهای سرگردان،در این دریای پر طوفان.نفس می گیرد از تقدیر،از این تقدیر بی تدبیرهجوم ساحل زیبا،به دست ساحر شیدا.........................حسن سهرابی...
باد هم در گریز همیشگی،لحظه ای می ایستد،به تماشای زیبایی تو در دشت...مهدی بابایی ( سوشیانت )...
آیا خدا خالق آزادی ست،یا استبداد،کدامیک،آیا باید اندوه حلزون،در پاییز حزن آلود را باور کرد،یا رقص گیسوی بید در باد را،که پرچم آزادی خداست؟مهدی بابایی ( سوشیانت)...
یاد تو،گاه چون زوزه ی گرگی ست،در سکوت برفی خیال من،و گاه چون بارش تگرگ است،بر دشت دلتنگی من،و گاه چون بارش باران است،بر جنگل گریه ی من...مهدی بابایی ( سوشیاتت)...
گیسوی سیاهت در روز،تکه ای لمس شدنی از شب است،و چشم هایت در شب،تکه ای از آسمان آبی،به جای مانده از روز.مهدی بابایی ( سوشیانت)...
طایفه جهلاین طایفه جز جهل ندارند نشانیجز فاجعه و درد ندارند مبانیاینان که چنین غرق تماشای سکوتنددر جامعه جز فقر ندارند پیامیحسن سهرابی...
من روی دِل تو کار کردم یک عُمرامّا نشذم سنگ تراشی قابل......
پیش مردم جز بدی از من نمی گفتی، ولی از تو نامی هر کجا آمد گرامی داشتم......
هفت مِلیارد نفر دور هم اند اما بازبرترین دغدغه ی نوع بشر تنهایی ست!...