سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
در نگاه توموج می زندهزاران دریاچشم تواقیانوس آرام آرام است......
صبحی که با نگاهِ تو آغاز می شودپایان لحظه های غم انگیزِ دیشب است...
ا ى یار، نگاه تو سپیده دمى دیگر است ...
نگاهم می کنی قلبم، درون سینه می لرزدنگاهم کن، نگاهِ تو به درد سینه می ارزد!...
هربار که نگاهت میکنمپی میبرماین دنیا برای ادامه دادنشنگاهِ تورا لازم دارد...
ویران کند مرا شهر دو چشم تو چشمان سبز تو،آمین نگاه تو...
عشق با بوسه عمیق می شودشعر با نگاهِ تو......
غرق یک لحظه نگاه تو شدمدر دل دریایی ات من گم شدم...
تاریخ تولد شناسنامه ام دروغی بیش نیسمن متولد نگاه توام...
درگیرِ یک نگاهِ تو شد روزگار من...
نگاه من /با نگاه تو /گره خورد/دل به دریا زد/ با ماهی سیاه کوچک...
شهر مثل دل من آتش گرفتهشهر را آتش چهارشنبه سوریو دل من را آتش نگاه تو...
با چشمانت چه آتشی در دلم میسوزانی چهارشنبه سوری همینجاست تقاطع نگاه تو و دل من...
همیشه اون نگاه توحرفای تازه دارهبا من دوباره حرف بزنبازم بخند دوباره ....
در من زندانیِ ستمگری بودکه به آواز زنجیرش خو نمیکرد من با نخستین نگاه تو آغاز شدم...
قطب شمال یخزده ،با آن همه غروراندازهی نگاه تو بیرحم و سرد نیست......
گاهی تنها چیزی که مرا به زندگی پیوند می دهدفراموشی دنیاست،یک فنجان چای ویک موسیقی روحنوازچیزی شبیه نگاه تو...