روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادری ست روزی که دیگر درهای خانه‌شان را نمی‌بندند قفل افسانه‌ایست و قلب برای زندگی بس است روزی که معنای هر سخن دوست...
دلتنگ که شدی برای دو نفر چای بریز سهم خودت را بنوش و بگذار سهم من به رسم و عادت همیشگی اش از دهن بیفتد
باشی و نباشی، تو بدان عاشقت هستم ای باعث بودن تو بدان عاشقت هستم گوش شنوای منی و سنگ صبورم ای محرم رازم تو بدان عاشقت هستم بی تو تن من سرد و دلم بی ضربان است ای قلب تپنده، تو بدان عاشقت هستم از نور وجودت شده این خانه...
درست مثل فنجان قهوه که ته می کشد پنجره کم کم از تصویر تو تهی می شود حالا من مانده ام و پنجره ای خالی و فنجان قهوه ای که از حرف های نگفته پشیمان است ..
ترجیح می دهم کامل باشم تا اینکه خوب باشم. برای اینکه انسان کاملی باشیم باید تمام جنبه های وجودمان را خواه خوب یا بد را در بر بگیریم. برای آنکه انسان کاملی باشیم باید خوشحال و شاد و راضی و همچنین خودخواه و خشمگین و غمگین باشیم. اگر خود را...
تو وقتی میبینی که من افسرده ام نباید بگذری، سکوت کنی، یا فقط همدردی کنی! بنا کننده ی شادیهای من باش! مگر چقدر وقت داریم؟ یک قطره ایم که میچکیم در تن کویر و تمام میشویم.
کنار دریا عاشق باشی، عاشق تر می شوی... و اگر دیوانه دیوانه تر این خاصیت دریاست؛ به همه چیز وسعتی از جنون می بخشد... شاعران از شهرهای ساحلی جان سالم به در نمی برند... رسول یونان
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست… حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست تا آمدم که با تو خداحافظی کنم بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست…
