متن ارس آرامی

منطق چشم تو با فلسفه ام همخوان نیست

قتل عمد و طلب عفو تناقض دارد !!

ارس آرامی

شنبه ها بوی گل و مهربانی می دهد

من بی تو اما با عشق می گویم سلام

ارس آرامی

دوبارهِ صبح، دوبارهِ تو، دوبارهِ من

صبحِ من و جان و جهان من تویی

ارس آرامی

دل بود و غزل بود و خیال تو و راهی

دل رفت و غزل ماند و خیال تو و آهی

ارس آرامی

یک عمر حدیث دل من حافظ بود

امشب ز غمت شراب خیام زدم

ارس آرامی

من اگر ساز کنم حاضری آواز کنی؟
غزلی خوانی و چون نغمهٔ دل باز کنی؟

بلدم ناز خریدن، بلدی ناز کنی؟
یا نشینی به ببرم شعرنو آغاز کنی؟

بلدم راز نگهدار شوم، راز بگو
بلدی راز نگهداری و دمساز کنی؟

بلدم با تو به دنیای دلت سِیر کنم
بلدی قفل...

فتنه گر است نام تو پُر شکر است دام تو

با طرب است جام تو با نمک است نان تو

ارس آرامی

در چیدمان نگاهت دیگر از من اثری نیست

چه سخت افتاده ام تازگی ها ز چشمانت،

ارس آرامی

بعد از تو خدا هم با شمعدانی های خانه مان قهر کرد

من ماندم و چهره عبوس کاکتوس کُنج حیاط که طعنه به تنهایی ام می زند..

ارس آرامی

آهسته و نرم بر پَر خیال آمد شعر مرا خواند و رفت

هیچ ندانست که رد پای نگاهش را دلم از بَر است،

ارس آرامی

دلا تا کی اسیر نفس شومی
به دست وسوسه مانند مومی

ببر زنگار دل با آب توبه
که در اصل و حقیقت شاه رومی،

ارس آرامی

#عید فطر مبارک


قوت غالب گر بوَد بوسه ز دلدار

باید فطریه را فی المجلس نقد کنیم!


ارس آرامی

نماز عشق می خوانم قنوت یارب اش باتو
دعای وصل بر لب ها و آمین گفتنش باتو

عجب عطر خوشی امید پیوند دو دل دارد
هوا از عشق لبریز است تنفس کردنش باتو

ز پا تا سر فرو رفته در آب جذب دریایت
من آن مستغرقم در تو زهی جزر...

بوسه ات رنگ لبم را پرتقالی می کند
بوسه هایت عشق را از عشق خالی می کند

دست هایت را به چشم خیس و نمناکم نزن
نور دارد، برق دارد، اتصالی می کند

ارس آرامی

کاش می شد که تورا از دل خود پاک کنم
تک تک خاطره ها را به دلم خاک کنم

از تو بگریزم و یک نقطه شوم در دل شب
تا سحر از غم تو شکوِه بر افلاک کنم

ارس آرامی

او فقط آمده بود از دل ما رد بشود

ارس آرامی

یکبار هم لابه لای این همه کیش، مات من شو

ارس آرامی

آغوشت وطن من،
و بوی تنت گواه من است...

ارس آرامی

حاملهٔ فراق شد،
باکرهٔ وصالِ من...!

ارس آرامی

ﮐﻨﺎﺭ ﮔﯿﺴﻮﺍﻧﺖ ﺭﻫﺒﺮﯼ، ﺳﺨﺖ ﺳﺖ ﻣﯽﻓﻬﻤﯽ؟
ﻭ ﺭﺍﺿﯽ ﮐﺮﺩﻧﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﯼ، ﺳﺨﺖ ﺳﺖ ﻣﯽﻓﻬﻤﯽ؟

ﺑﻪ ﻓﮑﺮﺕ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﻤﺎﺯﻡ ﺭﺍ ﻗﻀﺎ ﮐﺮﺩﻡ
ﺗﻮ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﮐﺎﻓﺮﯼ، ﺳﺨﺖ ﺳﺖ ﻣﯽﻓﻬﻤﯽ؟

ﺗﻮ ﺑﺎ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺯﺑﺎﻧﯽ ﺗﺸﻨﻪﺍﻡ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﻪ لب هایت
ﮔﺬﺷﺘﻦ ﺍﺯ ﻟﺒﺎﻧﺖ ﺳﺮﺳﺮﯼ، ﺳﺨﺖ ﺳﺖ ﻣﯽﻓﻬﻤﯽ؟

ﻣﺸﺨﺺ ﮐﺮﺩﻥ اﯾﻦ...

صبح چشمان تو و خیر فقط لب هایت

ای صبحِ مجسم، صبح زیبایت بخیر

ارس آرامی

نماز عشق می خوانم قنوت یارب اش باتو
دعای وصل بر لب ها و آمین گفتنش باتو

عجب عطر خوشی امید پیوند دو دل دارد
هوا از عشق لبریز است تنفس کردنش باتو

ز پا تا سر فرو رفته در آب جذب دریایت
من آن مستغرقم در تو زهی جزر...

با تو این درد اگر تلخ، ولی می چسبد
با تو هر ثانیه آشفته دلی می چسبد

زندگی سخت شده سخت تر از هر سالی
زندگی با تو ولی این مدلی می چسبد

شک و تردید شده باعث ویرانی من
بروم یا نروم؟ این دو دلی می چسبد

پیش هرکس...

ناله های خانگی دل را تسلی بخش نیست

در بیابان می توان فریادِ خاطرخواه کرد

ارس آرامی