خاطرات آتشینت را کجای دلم بگذارم که نسوزد
نام تو همان است که وقتی می آید دست و دلم را می لرزاند
کمتر بخند جانم خنده ات دلِ سنگ را عاشق میکند
صورت ماهت به آسمان سیاه افکارم نور می پاشد مثل ماه
صید دریای خیال خوشبختی هفت رنگ آسمان.
خاطرات خاک خورده دردهای نهان شعرهای بی مخاطب سوغات جمعهها.
گلزار نگاهت بر سرابِ بیابانهای سوزانِ دل سایه افکندهست
شرارههای اهریمنی نگاهت به آتش کشید جانم را
نمکگیر دستانت آغوش زمینیَم
بهشتم تٲویل می شود در چشمهایت
با تو کامل میشود تمام نیمه های من... ️️️
مرا ببر آنجا که تا ابد باشی که من بدون تو ناتمام می مانم ️️️
سلاحَش خنده ست او میخندد و من میمیرم براش ️ ️️️
در مجلس ما عطر میامیز که ما را هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
سردیه هوارو ترجیح میدم به گرمیِ دستای کثیف...
آرزوی منی ای کاش به گورت نبرم
لبخندت ... زندگی من است ، زندگی کن برای من جانم
مثل داروهای کم پیدا نبودت فاجعه ست من پر از درد توام بیمار میدانی که چیست
تویی که دفع شود صد بلا در آغوشت بیا که گریه کنم بیصدا در آغوشت...
عشق جان تولدت مبارک ای عشق سرت سبز و دمت گرم و دلت خوش
تو امروز من و تمام فرداهای منی
به عشق تو زنده ام️ ️️️
بُردی دلُ در ڪمینِ جانی ️️️
وقتی که یادم میاد واسه رسیدن بهت چه کارایی کردم و ندیدی حالم از خودم بهم میخوره