امیّد ِ رهایی نیست ، وقتی همه دیواریم
ما کاروان کوچک همراه بوده ایم ای اف بر این طلاق کز تند باد او ناگه چراغ قافله خاموش می شود وندر شبی سیاه در شوره زار عمر هر یک ز ما به کوره رهی می رود غریب وز یاد روزگار فراموش می شود!