این دل که به یادت همه دم مست و خراب است گر بر سر آغوش تو می بود چه می شد ؟
این سر که ز اندیشه مرا بر سر زانوست گر بر سر زانوی تو می بود چه می بود؟
در این جادو شب پوشیده از برگِ گل کوکب دلم دیوانه بودن با تو را میخواست ...
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست...؟!
دل به هجران تو عمریست شکیباست ولی بار پیری شکند پشت شکیبائی را...
گاهی آدمی دلش فقط یک دوستت دارم میخواهد که نَمیرد ...!
هر که با مثل تو اُنسش نبود، انسان نیست
-بس که خمیازۀ فریاد کشیدم، دیریست ؛ خوابهایم همه کابوس، همه فریادند…
خلوتپرست گوشهٔ حیرانیِ خودیم یعنی نگاهِ دیدهٔ قربانی خودیم
می خواهمت چنان که شب خسته خواب را
ای ڪه مسجد میروی بهر سجود... سربجنبد،دل نجنبد،این چه سود...!!؟
حدیث دوست با دشمن نگویم که هرگز مدعی محرم نباشد
بیا... دنیا نمی ارزد به این پرهیز و این دوری
من در این خلوت خاموش سکوت اگر از یاد تو یادی نکنم، میشکنم