مادرم جمعه یعنی شمارش جمعه های هفته ای که ...باز بی تو گذشت
خاطرات خاک خورده دردهای نهان شعرهای بی مخاطب سوغات جمعهها.
بی رحم ترین حالتِ یک شهر همین است باران و خیابان و من و جای تو خالی ...
چقدر جایِ تو اینجا کنارِ من تویِ نگاهِ من خالیست... .
وقتی حصارِ فاصله ویران نمی شود تنها بخند و خاطره ها را مرور کن
دلم همیشه برای نگاهت تنگ است اگرنگاهت فرصتی داشت به یادم باش...
باران را دوست دارم ... به دلتنگیِ چشمهایَم عجیب می آید
تویی بهانه آن ابرها که می گریند بیا که صاف شود این هوای بارانی
بعد از تو هی سیگار،هی سیگار،هی سیگار تهران پر از دود است،وقتش نیست برگردی؟
دلتنگی مرض عجیبیست! آدم را آرام آرام، ناآرام میکند...
پنج شنبه شد و مقبره ی تنگ دلم تنگ تر شد... کجایی بابا؟
جان به جانم بکنند من دلم پیش همانیست که نیست...
شده باران بزند، خاطره ای درد شود؟ بی تو هر شب، منم و صد شب بارانی و درد..
خیلی غم انگیزه یکی از دلتنگی خفه شه ولی اون یکی عین خیالشم نباشه...
برزخ بی شک همین روزهای من است که بی تو میگذرد..
با برگ ها نیامدی با برف ها بیا...
نیامدی... زمستان شد! زمستان ماند! نبودنت طولانی ترین فصل است
این زمستونم به یاد تو می مونم برف و بارونم به یاد تو می مونم
پریده رنگ و رویم/چقدر پشت ابرها/مخفی میشوی؟
تا چشم کار میکنه... تو زندگیم جات خالیه !
هوای خیالم سرد نبودن توست
کاش بودی کنارم توی این روزای قشنگ..
غروب جمعه که می شود بیشتر از هر وقتی بهانه بودنت را میگیرد
نمی دانم سیگار ها کوچک شدند ، یا نبودت ، کام های مرا عمیق تر کرده ... !