قید خاطرات مرده را بزن... نبضی که رفته ، گرفتن ندارد!!!
به کسی... نرسیدم که خیلی به من می آمد..!
گر چه او هرگز نمیگیرد ز حال ما خبر درد او هر شب خبر گیرد زِ سر تا پای ما
چه رفتن ها که می ارزد... بهبودن های پوشالی!
رفتم که او را ببینم آنها را دیدم...!!
از کنارت میروم مرگ دلم یعنی همین عاشقت باشم ولی رفتن صلاح ما شود
از حال دلم بی خبری اما هر لحظه به یاد تو گرفتار منم...
شست باران همه ی کوچه خیابان ها را... پس چرا مانده غمت بر دل بارانی من...؟
گویند بکوش تا بیابی می کوشم و بخت یاورم نیست...
با شاخص نفرت گراگیری کرد وبا تخمین زمان به نابودی کشاند
قصه ای تلخ تر از قصه من هست آیا؟ نیمه راه رها کرده مرا همسفرم...!
بی تفاوت باش به جهنم !!مگر دریا مرد از بی بارانی؟؟
تنهایی ات گریه ات ... دیگر چه چیزی لازم است تا دل خدا بلرزد ؟
ای تف به جهان تا ابد غم بودن ای مرگ بر این ساعت بی هم بودن
شب خودش پر می کند بغض گلویم بی سبب... وای بر وقتی که غم هم پا به پایش می دود...
یکی می رود و یکی از خودش می پرسد مگر خودش انتخابم نکرده بود!...
دل که یبار شکست دیگه یاد میگیره، هی میشکنه..