دست و رو شستن اگر باشد وضوی عاقلان از دو عالم دست شستن طاعت مجنون ماست صائب
دل شکسته عاشق به آه می لرزد
که در بهشت بُوَد هر که در خیالِ تو باشد
که تازیانه شوق است هر پیام از تو
چه غم از کشمکش ماست جهان گذران را؟
مشکل است از چشم گیرای تو دل برداشتن
چه شد که قدر وفا هیچ کس نمی داند
لب خاموش نمودار دل پر سخن است
تا زنده ایم قسمت ما غیر داغ نیست
همچنان بی تابی دل می برد سویش مرا
خودنمایی نکند هر که کمالی دارد
من و یک لحظه جدایی ز تو، آن گاه حیات؟
زمین پاک درین روزگار اکسیرست
راهی به خلوت دل جانانم آرزوست
ای خوش آن عمر که در شغل محبت گذرد
چه شد که قدر وفا هیچ کس نمیداند
تویی به جای همه، هیچ کس به جای تو نیست
هر که می گرداند از ما روی، ممنونیم ما
در آی از دَرَم ای صبح آرزومندان که سوخت شمع من از انتظارِ خندهى تو
جوشِ بهار رخنه به دیوار میکند بیهوده باغبان درِ گلزار بسته است
ابر اگر از قبله آید، تند باران میشود شاه اگر دزدی نماید، مُلک ویران میشود
پای شکسته گر چه به جایی نمیرسد آه شکستگان به اثر زود میرسد ...
از انتظار ، دیدهی یعقوب شد سفید هیچ آفریده چشم به راه کسی مباد
سفر تو کردی و من در وطن غریب شدم...!