چون چاره رفتنست بناچار می رویم
حوصله سکوت اگر سر رفت! چاره دگر فریاد است
ذلت کش هزار خیالیم و چاره نیست لعنت به وضع دور ز دلدار زیستن ...
دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب عاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست
دل چاره ندارد جز سکوت... و چه طعم شوری دارد سکوتی را که نمیشود فریاد زد!
اومدنت مبارک فرشته آسمونی چاره آرامشمو فقط تویی که میدونی
تو چاره ی تمام حال های بد منی ... !
چاره دردهایت اغوش من است بگذار کمی به زبان بوسه حرف بزنیم ...
چاره معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟
گر چاره تویی بیچاره منم جآنا