پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
از بهارهای ندیده اماز حرف های نشنیده اماز خاطراتِ چشیده اماز فرشته ای که به دستمنامه ی هبوط را داد،هم پرسیده امهیچکسهیچکسپاسخِ تنهایی ام را نمی دهد«آرمان پرناک»...
وَ تَنهآیی تَقدیر آدماییِه کِه دَر قَلبِشون قَبرِستونی اَز حَرفهای نَگُفته دارَن:)🤍...
اولش به خودت می گی دیگه بسه باید فراموشش کنم فکر می کنی اگر برای اخرین بار یکی یکی خاطرات و از همون اول مرور کنی فراموشش می کنی ولی سر هر خاطره به یک سری چرا می خوری هی به خودت می گی چرا ؟ چرا دوسم نداشت ؟ چرا همه چی خراب شد ؟ چرا؟ چرا اون روز فلان چیز و گفت ؟ چرا براش کم بودم ؟ چرا رفت ؟ میوفتی تو یک چرخه که مدام تکرار میشه دقیقا از همون روز اول اصلا فراموش کردنش یادت می ره و لا به لای خاطرات دنبال جواب چرا ها می گردی سال ها می...
دنیا پر است از حرف های نگفته،پر است از راه های نرفته،کارهای نکرده،خیال های بر باد رفته...توی اتاقمان آنقدر حرفِ جا مانده،آنقدر رویا داریم، کهجا برای خودمان نیست!آخر غرق می شویم٬میانِ بغض ها و میانِ همانحرف های نزده..میان خودمان!...
این روز ها به این فکر می کنم که چقدر حرف های نگفته دارم که پشت سکوتم پنهان شده و چقدر بغض دارم که پشت خنده هایم قایم شده اند و روزگار چه بی رحمانه رفتار می کند با آدم ها ....گهگاهی فکر میکنم که اگر خدا نبود من چطور می توانستم میان سیل مشکلات و ظلم آدم ها و روزگار که باهم تبانی کردند تا مرا از پا درآورند دوام می آوردم........محدثه بخشی...