ای غایب از نظر به خدا میسپارمت جانم بسوختی و به جان دوست دارمت
شب ها آرامشی دارند از جنس خدا پروردگارت همواره با تو همراه است امشب از همان شب هایی ست که برایت یک شب بخیر خدایی آرزو کردم... ️️️
چشماتو باز کن و ببین داره برف می باره خدا امروز قشنگ ترین منظره ها رو برای تو ساخته
دلم یک کوچه می خواهد بی بن بست و بارانی نم نم و یک خدا که کمی با هم راه برویم!
خدا از اون اولشم میدونست کیو با کی آشنا کنه آخه جز من کی میتونه اینقدر بیقرارت باشه؟
بهحدیدوستتدارم کهمیدانمخداروزی، سوالشازتواینباشد، چهکردیاوپرستیدت؟!
هر جا که هستی، نگاهِ خدا سمتت عزیزترینم. زمستونت گرم، یلدات مبارک جانم...
آرزوی داشتنت تنها خواسته ام از خداست ... ️️️
خدارا، آفتاب ِروشن فردای هر یلدا اگر پیرم، اگر برنا اگر کورم، اگر بینا تو خضرِ راه من می باش الا یا ایها الساقی...
نشانی دکترم را به شما میدهم. ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قدِ بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود، رفتیم و کتاب خواندیم و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم...
به گمانم یلدا ماجرای دختریست ؛ که در یکی از شب های زمستان بخاطر دلتنگی اش یک دقیقه بیشتر از خدا گرفت !
خوشحالی یعنی جای انگشت خدا رو لپات باشه
باز شدنِ چشمانم هر روز صبح یعنى خدا دوست داشتنت را تمدید کرده... قَدرَش را میدانم.... ️️️
شکسته های دلت را به بازار خدا ببر... خدا پناه شکسته دلان است...
برای افتادن اتفاق خوب زندگیت عجله نکن بسپارش به خدایی که تمام کارهاش به موقع است...
برایِ رسیدن به تو راه نمیروم پرواز میکنم نمینویسم کلمه اختراع میکنم دعا نمیکنم با خدا همدستم... چیزهایِ باعظمت را باید، با عظمت خواست...
بیایید یکدیگر را دعا کنیم دعا کنیم خدا را،نگاهش را،حضورش را، از یاد نبریم دعا کنیم بالاخره یک روز دردهایمان پایان پذیرد و طعم خوش زندگی را بچشیم. آمین
فقط خداست که مى شود با دهان بسته ،صدایش کرد مى شود با پاى شکسته هم به سراغش رفت تنها خریدارى ست که اجناس شکسته را بهتر بر مى دارد ، تنها کسى ست که وقتى همه رفتند او مى ماند ...
گلدان به گلدان تو را بوئیده ام اما هیچ گلی عطر تو را لو نداد خیابان به خیابان آواره تو شدم اما هیچ خیابانی نشانی از تو مسیر قدم هایم نکرد آرزو به آرزو تو را دعا کردم اما خدا به آرزویم پا نداد بانو! در خواستن تو من خسته...
وخدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد
کوتاه ترین قصه ی شب را به من بگو ... با یک شب بخیر از زبان تو میشودخدارا هم درخواب دید...
گذشت میکنم تا آسایش داشته باشم به فراموشی میسپارم تا لبخند بزنم سکوت میکنم تا با کسی بحث وجدل نکنم چشم پوشی میکنم چون هیچ چیز ارزش ناراحت شدن ندارد صبر میکنم چون بینهایت به خدا امیدوارم
باور ڪن ! ڪار من نیست ڪار ِخداست دلم جایے میان ِنَفَس هایَت گیر ڪرده است
یه روزى خدا درى رو به روت باز میکنه که جبران همه ى درهاى بسته زندگیت باشه ... .