روشنایے صبح نوید عبور تاریڪیست ڪاش! امروز خوشبختی ببارد،صبح بخیرے بگویے جانِ دلم ، سخت تو را دلتنگم ..
دلتنگم و دیدار تو درمان منست بی رنگ رخت زمانه زندان منست
وقتی دلتنگم به تو میاندیشم یاد تو مربعی.ست محو و لرزان در زمینه ی خاکستری روشن در این مربع ها من با بهم زدن پلکهایم گذشته را نقاشی میکنم بین من و تو غبار و دیوار است به سحر این مربع ها من از دیوارها می گذرم در رسیدن به...
برگرد دیگر طاقت دوری تو در من اندک شده دلتنگم به تو به من عادت شده زخم تو تو دلم چه خوب جامونده اسم تو
دلتنگم و دیدار تو درمان من است بی رنگ رخت زمانه زندان من است!
وقتی دلتنگم، به تو می اندشم...
تو اوج خوشگذرونی بهت پی ام میده دلتنگتم این دیگه خیلی دوستت داره..!
من آن سرباز دلتنگم که با تردید در میدان برای هیچ و پوچ از دست خواهد داد جانش را
حس خوب یعنی بهش بگی دلتنگتم یه ربع بعد پیام بده بیا پایین جلو درم ️
دلتنگم و باید سراغت را بگیرم ایکاش میگفتی همین حالا کجایی...
دلم یک دوست می خواهد که اوقاتی که دلتنگم بگوید خانه را ول کن بگو من کی کجا باشم؟
هم از سکوت گریزان، هم از صدا بیزار چنین چرا دلتنگم؟! چنین چرا بیزار
دلگیرم و دلتنگم و دل سرد و دل آشوب فرمانده ی شرمنده ی یک لشگر مغلوب
سرد و بی نورم ، شب بیداری هایم را پایانی نیست. آغوشت٬ چشمانت٬ وسوسه ی بوسه هایت٬ همه را در یک کلام کوچک٬ درتو خلاصه می کنم : من برای تو دلتنگم