چهارشنبه , ۷ آذر ۱۴۰۳
وقتی اسمش را میگذاری عشقباید خودت را آماده کنیآماده قهر های بچگانه ی از روی دلتنگیآماده بوسیدن های بی هواراه های طولانیخاطرات منحصر به فرددوستت دارم هایی که از نگاه میشنوی،اگر این ها نباشد تظاهر است عزیزم تظاهر......
یعنی میشود روزی که...رویِ همین صفحه بنویسم:آمد....که بماند......
همیشه کسانی هستندکه در نهایت دلتنگینمی توانیم آنها را در آغوش بگیریمبدترین اتفاق شاید همین باشد......
گاه دلتنگ میشوم ٬ دلتنگ تر از همه ی دلتنگ هاگوشه ای مینشینم و میشمارم حسرتها را و محاکمهمی کنم وجدانم را...من کدام قلب راشکستم؟کدام احساس را له کردم؟کدام خواهش را نشنیدم؟و به کدام دلتنگی خندیدم؟که اینچنین دلتنگم...
هنوزم به چشمانت زل میزنم و دستانم میان امواج خروشان موهات در تلاطم...و عجیب اینکه میان من و تو دلتنگی معنا ندارد.نه که از من دور نیستی بلکه تو در کنارمی ،تو در منی،اصلا تو خود خود منی.لحظه به لحظه با تو زندگی میکنم،همزاد پنداری میکنم...میان ما دلتنگی معنی ندارد......
حرف برایِ گفتن زیاد داشتماما نمی دونم چرا نتونستم هیچ کدوم رو بنویسمفقط اینکه دلم خیلی برات تنگ شده.......
کلمات هم نمیتونَن بیان کنن که چقدر دلم برات تَنگ شده...
دلم از نبودنت پر است ، آنقدر که اضافه اش از چشمانم میچکد !...
ما نسلی هستیم که اگه از شدت دلتنگی بمیریم بازم غرورمون برامون مهمتره......
دلبرکِ زیبا روی مادرعزیزِ لحظه های مادربهارِ زندگیِ مادرسنگِ صبورِ لحظه هایِ دلتنگی مادر...
مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود !...
سر انجام...روزی خواهی باریدبر دلتنگی هایم،مدتهاست چترم را بسته ام...
خدایاهمیشه دلتنگی ام رادر دریای آغوش تو ریختمعجیب ایندریا معجزه میکندمهربانااین معجزه رابرای عزیزانم مقرر فرماتا تمام غمهایشان رادر دریایآغوشت بریزند...
کتمانِ دلتنگی،بند آمدنِ نفس است......
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم،یا از عاشقی دلتنگتر!فقط میدانم در آغوش منیبی آنکه باشی!و رفتهایبیآنکه نباشی....
درد بی درمان شنیدی؟حال من یعنی همین!بی تو بودن درد دارد!می زند من را زمینمی زند بی تو مرااین خاطراتت روز و شبدرد پیگیر من استصعب العلاج یعنی همین!...
کاش اینجا بودیهمین کنار خودمو من یادم می رفتکه خسته ام خرابم ویرانم.......
باران باریدبوی دلتنگیهایتبلند شد...
بدترین نوع دلتنگیدلتنگ شدن واسه کسیه کهکنارته ولی اون آدم سابق نیس !...
وزن دار نمیگویمقافیه هم نمیگذارمبی پرده و رک میگویمدلتنگتم...
همسر بسیار عزیزم عشق تو زیباترین لذتی هست که تا به حال تجربه کردهام و دلتنگی تو بدترین دردی است که تا به حال از آن رنج بردهامخیلی دلم برات تنگ شده...
آهای ایران آهای خونه، دلم میگه و میلرزهبرم هر جای این دنیا به دلتنگیش نمیارزهآهای ایران آهای خونه، دلم میگه و میلرزهبرم هر جای این دنیا به دلتنگیش نمیارزه...
99% مواقع پشت هر سگ شدنی یه دلتنگی وجود داره و یکی که نمیفهمه...
زمستانهمین است که هستحالا در این باغچهحتیدلتنگی همنمی روید!...
دلتنگیاتفاق عجیبیست.گویی که خواهی مُرد،ولی نمیمیری......
اگه دلتنگى رو یک خیابان در نظر بگیریم، من پشت چراغ قرمزِ خرابش مدت هاست که توقف کردم...
دلتنگی های آخر شب هر کس ،هیچ شعبه ی دیگری ندارد !یکی عکس می بیند ...یکی آهنگ گوش می دهد ...دیگری پیغام ها را مرور می کند ...یکی ...انتخاب با شماست !...
اهل نفرین نیستم رفتی و هر شب تا سحراز غم دلتنگی ات نفرین به قسمت می کنم...
به گمانم یلداماجرای دختریست ؛که در یکی از شب های زمستانبخاطر دلتنگی اش یکدقیقه بیشتر از خدا گرفت !...
آدمهاى زیادى هستندکه هر روز یواشکىدلشان مى گیردبراى کسى که هیچ وقت قرار نیست به هم برسندو بدتر از آن هیچ وقت نمى تواننددلتنگیشان را فریاد بزنندو این خودشبدحالت ترین حالتیک حال خراب است...
دلم به عظمت باران برایت دلتنگی میکند؛ امروز عجیب بی تو میمیرم ......
اشک هایم که سرازیر می شونددیر نمی پاید که قندیل میبندندعجب سرد است هوای نبودنت …...
زمستان نیست دلتنگی توست که می لرزاند چهارستون دلم را…...
دلتنگی یعنی ایستادن کنار پنجرهوزل زدن به کوچهای خالی،و فکر کردن به اتفاقی که هیچوقت رخ نخواهد داد...
فاصله ها هرگز دوست داشتن را کمرنگ نمیکنند...بلکه دلتنگی را بیشترمیکنند!...
یکشنبه غم انگیزیستباران میباردهم از آسمانهم از چشمهای منمثل همیشه یکشنبه تکرار میشوداما مثل همیشه تو نیستی...
ساکنان دریاپس از مدتیدیگر صدای امواج رانمی شنوند...چه تلخ است قصه ی عادت......
دلتنگ می شومبى حوصله …و توغروب جمعه هاکمى بیشتراز همیشه نیستى …تو بیامن قول مى دهمحال تماماین جمعه هاى بى حوصله خوب شودفقط بیا …...
آخر هفته دلم تنگ تر از هر روز استجمعه ها پای دلم لَنگ تر از هر روز استابر چشمم پر از بغض و دلم بارانی استسوز این حنجره خوش رنگ تر از هر روز است...
روزها بدجنس شده اند !از شنبه اش بگیر تا پنج شنبهدلتنگی ها را قایم می کنندآن وقت شب ها در دل تاریکییواشکی دست به دست می کنند آن ها رابیچاره جمعه !صبح که بیدار می شودمی بیند تمام خانه اش تلنبار شده از دلتنگیبغض می کند از همان اول صبح اش...
بازهم پنجشنبه و اشک هایی را کهاز برای دلتنگی و نبودن عزیزی میلغزد بر گونه هابا ذکر فاتحه و صلواتیادی کنیم ازعزیزان سفرکردهخدارحمت شان کندروحشان شاد...
پنج شنبه استو دلم برای آنهایی کهدیگر ندارمشان تنگ است....
دلتنگی آدمو مثل چای مونده تلخ میکنه...!...
خدایا کسی را که قسمت ما نیست را سر راهمان قرار نده...که شب های دلتنگیش برای ما باشد!و روز های خوشش برای دیگری...
چرا دست از سرم بر نمی داریدلم تنگ استدلم، نمی فهمی؟...
یک روز یک جایی عاشق کسی میشوی که دوستت ندارد حالا تمام دلتنگی های دنیا را همگریه کنی سبک نمیشوی ......
شادمانی /گم شده است/کوچه ها/پُراز اندوه و دلتنگی/چقدر/در خیابان/مُرده ریخته است...
دلتنگی یعنیایستادن کنار پنجرهزل زدن به کوچهای خالیو فکر کردن به اتفاقیکه هیچ وقترخ نخواهد داد......
دورم از تواگرچه میدانیلحظههایم پر است از یادتدوری از مناگرچه میآیمبی.اجازه به خواب تو;اما...!...
روز و شب منتظری هفته به آخر برسد !پس چه دردیست که هر جمعه دلت می گیرد ؟...