شعر کوتاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر کوتاه
به خیالاتِ شلوغم
خیابانی راه دارد
گذرگاهِ مردمانی جورواجور...
دریغ از جای پای تو،
بر سنگ فرش های ساییده اش.
متبرکم کن!
زانا کوردستانی
خون را بر برف دیدی؛
چه جای گریه!
کودکی که بره ها را دوست می داری؟
زمستان
سُرسُره می سازد
گوسفند از گلوی گرگ
--می لغزد!.
زانا کوردستانی
پُر از هراسم!
نه هراس از مرگِ خفته
در لوله ی تفنگ!
یا؛
عبور شبحِ یک سایه
بر دیوار!
...
تمام ترس من؛
سقوط از چشمانت هست
نه،
هراس افتادن
از دلت!
زانا کوردستانی
از نخستین نگاه،
نخستین دیدار،
می دانستم،
که جادوی چشمانت،
مرا دربند خود می کشد.
هر لحظه،
پراکنده می کند
باد،
سبد سبد،
خیالت را
در پیاده رو های شهر؛
شهر دلنشین تر می گردد.
واژه ها در من پا می گیرند
وقتی تو مرا می خوانی
شعر می شوم
سپید و کوتاه
به شوق مروری هزارانه
روانه ات خواهم شد.
زانا کوردستانی
دست در دست باد
گل ها می رقصیدند
بر تن گلبوته ی یاس،
ماه ایستاده بود به تماشا.
رها فلاحی
کبوترها که می خوابند
آزادی
پر از تنهایی ست...
رها فلاحی
ای کاش کسی،
ویرانه های مرا
--آباد کند!
- ترجیحن گوشه کنارهای
پاریس،
لندن،
یا فلورانس...
نه ناکجا آبادهای ایران!
لیلا طیبی (صحرا)
دستم را بگیر.
بگذار؛
کودک شعرهایم
پا بگیرد!
لیلا طیبی (صحرا)
ماه را که چیدم،
آسمان /
سگرمه هایش در هم رفت.
آه...
--چقدر خود خواهم!
لیلا طیبی (صحرا)
عشق، کبوتر سپیدی ست،
آرمیده بر سینه ی تو...
سرنوشت این قصه چه خواهد شد،
پرواز یا اسارت در قفس چنگ...!؟
مهدی بابایی ( سوشیانت )
هر شب،
به هم می بافم،
شعر گیسویت،
در خیالی عاشقانه،
ای دلپذیرترین خواسته ی جهان...!
مهدی بابایی ( سوشیانت )
هر شب، فکرهایت را برهنه کن،
در آغوش نگاهم،
و عشق را نقاشی بکش برایم،
ای دختر باکره ی شعر ...!
مهدی بابایی ( سوشیانت )
در استجابت کدامین دعا
از من
گرفته اند
تو را…
شاعر: زهرا طراوتی
از کتاب «و این قشنگترین دروغ دنیاست»