پدرم زده امشب به سرم دستم و بالا کنم سمت خدا بشینم سجده کنم غرق دعا همیشه سالم بمونی ای عاشق بی ادعا همیشه ی اشکی هست ته چشمات همیشه ی بغضی هست ته حرفات پشت اون لبخند پیوسته هزار غم بود هزار غصه اگه دنیا خوب نساخت باهات خم...
آهای عاشق دیروزی تو قسم خورده پاییزی اگه هنوز هم تو دلت آثاری از برگ و خزون مونده اگه اثری از آیه های عشق تو مقدسات تو مونده اگر که فکر برگشتی اگر فصلها رو خوب گشتی اگر دلتنگ پاییزی اگر از غصه لبریزی بیا آغوش من بازه بیا نفس...
مادرم جای عشق رو پیشونیت بوسیدنیه حرف بخشش که میشه دعای خیرت ستودنیه به من یاد دادی درس محبت قسم خوردم برام بشه مثل ی عادت به من گفتی وفادار باش تا میتونی به پاش موندم تو که این و میدونی به من گفتی مواظب باش به دردهات این یکی...
پاشو بانوی رویایی تموم شد فصل تنهایی رسید شاهزاده با اسب سفید بگو که آماده ای...
هر روز بوی تازگی میدی ای یار قدیمی ته ویرانه های این غربت رنگ سازندگی میدی ای یار قدیمی تو این چاله های سیاه زندگی طعم سرزندگی میدی ای یار قدیمی
پاییز که می آید قلبم حساس تر میشود نسبت به تو من دوست دارم این آلرژیهای فصلی را
من بار سنگین نگاهت را می کشم ولی منتت هرگز
آنگاه که ماه و خورشید در نبردند نفس خورشید تنگ شده آرام آرام به خواب میرود از رحم تنگ بنفشه گون طارم هزار نوزاد نارس بیرون میجهد دراین میان صورت ماه گرد چهره پدیدار میشود گهواره زمین با لاله های سرخ سر میدهندنوای لالایی را
راهی مقصد دستانش شدم وگرنه من کجا سفر کجا جاده کجا مست چشمانش شدم وگرنه من کجا ساغر کجا باده کجا بیقرار وصل شبهایش شدم وگرنه من کجا امید آینده کجا قفل در زنجیر احساسش شدم وگرنه من کجا وعده پاینده کجا
یر روی اسکناس دخترک کبریت فروش نوشتم تا بدانی فقرت چگونه مرا آواره کوچه و خیابان کرد از تو چه پنهان این روزها دستم بد جور خالیست از تو
دستانت را میفشارم مادرم برجامه ات گل می فشانم مادرم غرق از بوی عطر بابونه ای رنگ سبز امیدی مادرم درشبهای بی خوابی ام همراز شقایق میشوی وقت نماز همرنگ نسترنها میشوی بوی عطر اطلسی ها میشوی اسطوره تمام دلها میشوی
چهار شنبه ها طعم تنفر میدهد درکنار رودی خشک ؛آن کلاغهای گرسنه کشان کشان ترا بردند به سمت صنوبرهای لخت من ماندم و خاکستر سیگارت و آن بوته های خار
آن پیرمرد که عمری عصای دست همه بود امروز توان خرید عصای خود را ندارد