وقتی که هرصبح چشم می گشایی و من دل می دهم به نگاهت زبانم بندمی آید، واژه ها رنگ می بازند وفقط ساده می گویم ای بهانهی خوبِ بیداری
بوی صبح میدهی به خصوص چشمانت چشمانت را که باز میکنی سپیده میزند ️ ️️️
تنها یک نگاه از تو کافیست صبحم به خیر شود همان نگاه را به من برسان من به صبح نگاهت محتاجم .... ️️️
چشم های تو زادگاه خورشید است نگاهم که می کنی صبح در دیدگانم حلول می کند روشن می شوم نور می گیرم و در تقویم باغچه خیالم روزی دیگر رقم می خورد
من صبح را در چشمان تو میبینم وقتی بازشان میکنی خورشید طلوع میکند در من ،پلک بزن بگذار جان دهم در این خورشید سوزانت !
صبح ️میشود و من از پشت پلک های خواب تو را می بینم که به تماشای خورشید ایستاده ای چشم باز میکنم به تماشای تو به امروزم خوش آمدی ... ️️️
آنقدر برای صبح هایت سروده ام... که یادم رفته صبح خود تویی...
آفتاب... به مزارع قهوه ی چشم های تو... که می رسد.... صبح می شود... چشم وا کن... که دلم لک زده است... برای نوشیدنِ فنجان فنجان عشق...
صبح بهانه است برای بیداری، چشمانم دلشان تنگ تو میشود... ️️️
آرام جانم ! این صبح و صبحانہ براے تو مقابلم بنشین امروز میخواهم برخی شعرها را بیڪلمہ بنویسم ڪلمہهایش را ببوسم روے پیشانیات...
تبسم کردی و صبحم چه زیبا شد، دل افروزم خوشا چشمی که صبح او، به لبخند تو وا گردد
سلام تو خوش آوازترین ملودیِ صبح است شنیدن صدایت زندگی را بخیر میکند.....
لبخند بزن به روزگاری که از نو شروع شده ، صبح یادآور زیباییهاست ... یادآورِ زندگیِ نو، شروعی نو، نگاهی نو و امیدی نو ، ردپای خدا در زندگیست ...
هر صبح زندگی برای ادامه پیدا کردن به دنبال بهانه میگردد و چه بهانهای زیباتر از چشمانت
من از تمامِ صبحهایم فقط همانی را به یاد دارم که تو در آغوشِ من لبخند میزدی و گرنه باقی طلوعها همگی شباند بی تو ...
تجربه ی اولینها باتو زیباست مثلا شروع همین اولین ثانیههای هر صبح
صبح اینجوری قشنگه که با بوسای تو از خواب بیدارشم
دیدنت را دوست دارم ،، سرِ صبح ، ظهر ، غروب در خواب ، همیشه ، هرجا هر جا که بتوان تو را دید ،،، صدا کرد ، بغل کرد و بوسید من دیدنت را دیوانه وار دوست دارم ....
صبح ها طلوع می کند خورشید دلم چشمان آسمان باز می شود عطر می ترواد از نیلوفر ها و چه عاشقانه صبح بخیر های تو در نسیم می رقصند...
سری ز خواب بر آور که صبح روشن شد
صبح تنها بهانه ی نمناک باغچه است برای عطر پاشیدن و نازیدن و تو تنها بهانه ی زیبای منی برای خندیدن ... ️️️
هر صبح دلم را، را به خیالت گره می زنم باشد که از آن خورشیدی زاده شود تا دوست داشتنهایم را، به تو برساند...!
هر صبح ڪه با خندہ ی نابت شود آغاز از شوق ڪنم تا دلِ آغوش تو پرواز
زمستان، می تواند زیبا ترین فصل تقویم باشد وقتی سرما می گیردم وَ بعد توی تنور آغوشت گرم می شوم وقتی شب های سیاه و طولانی من باشم و تو باشی و پرده ی اتاق، که از غروب تا صبح کشیده می ماند