…تو در چشمانم زل می زنی و من قند تویِ دلم آب می شود… …تو می گویی مگر من مرده ام ڪہ غمگینی ……و من می گویم من با تواَم تا آخرِ دنیا…… ……و این ڪم خرج و بی تجمل عشق است عشق……
جزقندِلبیار کهآرامشجاناست هرقندکهخوردیمزیادشبهزیاناست
آمدنت قند را در دل من آب میکند برف را در دل زمستان
دیدمت با یار بودی ، از نگاهش شوق میریخت دیدمش دستت گرفته ، گو که رود از چشم میریخت دیدمت بردی رخت را سمت گوشش بهر نکته دیدمش تا نکته گفتی ، از لبانش قند میریخت دیدمت بستی دو دیده غنچه کردی لعل خود را دیدمش ک بعد بوسه ،...
قربون بزرگیت برم خدا من قند ندارم یک کم از اون اتفاق های شیرین زندگیو برای من هم بفرست
میخندی و تمامِ لَبت قَند میشود.. عشقم بهای خندهٔ تُ چند میشود؟
اسکار آب کردن قند تو دل تعلق میگیره به اون لحظه که: تو قاب آینه تو باشیو اون:) ️️️
اصلاً انگار خدا موی بلند را بہ زن داد و دستانِ قوی و نوازشگر را بہ مرد… …تا این دو مڪمل هم باشند و از برخوردشان زیبا ترین حسِ دنیا را رقم بزنند… …ڪہ انصافاً حسِ نوازش …قند تویِ دلِ آدمی آب ڪند……
بازار قم از قند لبت رو به کسادی است بیچاره نکن حاج حسین و پسران را
چه بخواهیم و چه نخواهیم هر چه پیر تر میشویم ثروتمند تر میشویم ! نقره در سر - طلا در دهان - سنگ در کلیه - قند در خون سرب در پا - آهن در رگها آیا هرگز گمان می کردید شما یک چنین دارائی هایی را درخود جمع کنید؟؟...
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
تلخ کنی دهان من / قند به دیگران دهی
یک فنجان قهوه به من بدهید شکر لازم نیست تلخ می خورم یک استکان چای به من بدهید قند لازم نیست تلخ می خورم می خواهم تمام تلخی ها را یک جا َسر بکشم شاید تمام آن تمام شود...
تو همانی که می شود چای را کنارت بدون قند...شیرین نوشید
حرف که می زنی٬ قند در دلم می سایند ! آخرم می کُشد این لب شیرین و قند خون !
من به یک صبح که با خنده اَت آغاز شود می اندیشم و به یک حبه ی قند که از کنج لبت بردارم کاش این صبح بیاید و اندیشه ی من رنگ رویا نشود