متن قیصر امین پور
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات قیصر امین پور
مرا
به جشن تولد
فرا خوانده بودند
چرا سر از مجلس ختم در آورده ام؟
ای شکوه بی کران اندوه من !
آسمان ، دریای جنگل ، کوه من !
گم شدی ای نیمه ی سیب دلم
ای منِ من ! ای تمام روح من !...
دل داده ام بر باد
بر هر چه بادا باد...
صفات بغض مرا فرصت بروز دهید
درون سینه ی من انفجار زندانی است...♡
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
عاشقی را چه نیاز است ب توجیه و دلیل
که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی
وحشت از عشق که نه !
ترس ما فاصله هاست
وحشت از غصه که نه !
ترس ما خاتمه هاست
ترس بیهوده نداریم ! صحبت از خاطره هاست
صحبت از کشتن ناخواسته ی عاطفه هاست
کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ی ماست
گله از دست کسی نیست...