به چه ماننده کنم در همه آفاق تو را کآنچه در وهم من آید تو از آن خوبتری
(( اسب سیاه بالدار )) آسمان در آغوش ابرهای تردید با لهجه ی من حرف می زد باران نام کوچک دختری را میخواند که در نیمه شبی تاریک پشت انفجار باورهای سست زیر شمعدانی های مرده عروس میشد طعم گس بوسه هایش چشمه ها را فرو می خورد و پس...