یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
تو هر شرایطی دردت به جونم...
شاید نمیدانیولی تمام رویای من در لبخند تو خلاصه میشود......
دوست داشتن تودلیل نمیخواهددوست داشتن تو جان میخواهد جان به جانم کننددوستت دارم......
سیر نمی شوم ز توای مه جان فزای من...
تو فقط مال خود خودمی،و میخوام اینو دنیا بدونه...
تو بِهتَرین و دوست داشتَنی تَرین آدَم زِندگیه مَنی...
عشق ️همین خنده های ساده توستوقتی! با تمام غصه هایت میخندیتا از تمام غصه هایم رها شوم......
چه فرقی میکند من چند سر قلیان عوض کردم! برای قهوهچیها مردِ خاطر خواهتر بهتر...
همه میگن عشق یعنیدوست داشتناما من میگم عشق یعنی یکی مثل تو داشتن......
انتخاب توبهترین انتخاب قلبم بود...یه تار موتو به کل دنیا نمیدم عشقم...
نیمه گمشده منی...
منزیر سایه ی مردانگیت خوشبخت ترین بانوی جهانم...
ز تمام بودنی ها تو فقط از آن من باش...
من و تومال همیمبرای هم ساخته شدیم...
تو در کنار خودت نیستی...نمی دانی که در کنار تو بودن چه عالمی دارد...
تویی نفسهمین و بس...
داشتنت / تمام آرزویی ست که دارم......
قشنگی عشق به این استکه کسی باشد بی وقفهتو را دوست بدارد......
خوشبختی یعنی...بودن تو به توان ابدیت......
تو جات تو فلب منه...
لبخند که میزنیمات تصویرت میشومزل میزنم به چشمهایتزیر لب آهسته میگویمچه کردی با من نازنین؟تا دنیا دنیاست عاشقت میمونم...
آرامش جانی...
عشقیعنی توو تو کل دنیای منی...
در نگاهمتو فقط منظره ی دلخواهی...
چشماتدلیل اصلی ضعف کردن دل من برای تو بود...
در گیر یک نگاه تو شد روزگار من......
همین کهتو باشی بسه...
توتنها کسی هستیکه بودنت تو زندگیم نیازهمیخوام تا آخرشتو زندگیم بمونی......
هم ماه منیهم جان منی...
آن دم که با *تو* باشممحنت و غم سر آید...!...
دوری آزمون دل هاستیا دلتنگ می شوییا فراموش......
قلبی با سربر قفس سینه کوفت!باز صدای پای تو می آید...
برای رسیدن به *تو*راه نمی روم پرواز می کنم......
دور که می شویزندگی سراسر درد می شود.جاده ها باریک وکوره راه ها تنگ و تاریک می شوند.دور که می شویزندگی سراسر بی آهنگ می شود....
به تو افتاد محبتتو شدی جان و روانم...
فقط یک جاست که می شود لم دادپا را دراز کردبا چای مست شدو بلند بلند خندیدبی آنکه ذره ای غم آدم را اسیر کرده باشد!می دانی کجا؟درست بر بلندای دوست داشتنت......
من و تو هر دو تمامیم به هم...
آه که چقدر دوستت دارمو باز هم کم است......
روز های سختم که تمام شدمیرم میزنم...رو شونه روزگارمیگمجنبه رو حال کردی!...
به کدام مذهب است این؟به کدام ملت است این؟که کشند عاشقی راکه تو عاشقم چرایی؟...
و آن دم که بی تو باشم یک لحظه هست سالی...
تو احساس خوش یمن آرامشی...
مرا از من گرفته است خیال خنده های تو...
بگذار درسیاهی چشمانت بخوابمشایدقرن ها بعدازرونق افتادبازارداغ این سکه ها...
قایقت می شومبادبانم باشبگذار هر چه حرف پشت سرمان می زنندباد هوا شود ،دورترمان کند....
خسته ام حوصله ام لای بادگیرهای شمال دم کشیده استدلم هوای چای دست های تو را کردهیک استکان!پر رنگ!...
با تو دنیام زیرو رو شدروزای خوب تازه شروع شدخودت میدونی زندگی را با تو دوست دارم...
دهانت لبخندابروانت لبخندانحناهایت لبخندو دست هایت که مثل بال های سفید کبوتروا می شوند و بر هم می افتند لبخند می زنند...
تصمیمتو بگیرتا آخر مسیرهمراه من بموناز هیچی نترسمن پای عشقمونهستم تا پای جون...
مرا ببخشکه این قدر دوستت دارممرا ببخش که رفتی و زنده ام بی تو ......