سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
ندیدم همچو چشمانت شرابیدلم را برده ای عطر گلابیتویی دلخواه و رعنا ، دلبر من که سرشار از غرور و عشق نابی-بادصبا...
ای همچو بهار مردهِ جانم بی تو دلتنگ توام بیا خزانم بی تواز خاطر من نمی شوی دور ای دوستدلخواه منی و در فغانم بی تو -بادصبا...
نگاهم کن تماشایت کنم کهجنون دارم! گرفتارم! گرفتار!شدم آتش فشانی از تمنا تنت را دست شعرم باز بسپارشبم در بی قراری گُر گرفتهنمی دانی خودت هم، ماه هستی!چه بی اندازه با من ناز داریندارم چاره ای! دلخواه هستی!تو طغیان کن به سمتم مثل دریاکه من با موج موهایت بمیرم!در آغوشت بیا با هُرم بوسهلبم را گرم کن تا جان بگیرم!به من نزدیک تر، نزدیک تر شو!مرا درگیر کن با یک اشارهشکوفا می شود با لمس دستتتشنج های احساسم دوبارهصدا...
مثل یک استکان چای دارچین وسط سرمای زمستان، بیا و همانقدر "داغ"، به همان اندازه خوش عطر، کنار دلم باش..بیا و همان حال خوشی باش که نشستنش روی دلم، مثل اولین برف سال، یک دل سیر می چسبد، همانقدر دلخواه......
دوست داشتنت...بوی خوب نان بِرشته می دهد...مزه ی خامه و عسل...و من همیشه جانم در می رود ...برای بوسیدنت...برای بوییدنت...خوشمزه ی دلخواه من !...
نیک خواه توام و روی تو، دلخواه من است. ️️️...
تو دلبر و دلخواه منی...
تو آن آزارِ شیرینی️که دلخواه است تکرارَتو من هر بار از هر باربیشتر دوستت دارم......
موفقیت تنها یک چیز است :اینکه زندگی را به دلخواهِ خود بگذرانید...
ماهم تویی محبوب دلخواهم تویی از بین آدمها فقط او را که میخواهم تویی ️️️...
تو ماه منیدلبر دلخواه منۍشعر ترم تاج سرممهر تورا چند بخرم؟؟ ️️️...
در نگاهمتو فقط منظره ی دلخواهی...
آخرین غروب هفتهلحظه تاریک و روشنتوی خونه منتظر باشواسه اومدن منلباس سبز تو تن کناون لباس سبز روشناونیکه رنگ چشاتهرنگ دلخواه تو و من...