یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
یک نفر هست که با بودن او شاد شوم عشق را با منِ دیوانه همآغوش کند!...
گَر عشق مَقصد است خوشا لذّتِ مَسیر ......
عاقبت هجوم ناگهان عشق ،فتح میکند پایتخت درد را …...
شانهات مجابم میکنددر بستری که عشق تشنگیست...
سالها عشق ؛در دقیقهای نفرت فراموش میشود !...
عشق یعنی که جهان غایب و تو حاضر قلبم باشی......
نهاده ام به جگر داغ عشق و میترسمجگر نمانَد و این داغ بر جگر ماند...
من از عشق نمینویسمفقط از تو مینویسمو عشق خود از کلامم زاده میشود ......
خواهی که شوی باخبر از کشف و کراماتمردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ ......
در عشق جایی عظیم برای بداهه نوازی هست ،به شرطِ آنکه نواختن را بدانی ......
عشق در حوصله پیداستنه در های و هوی...
عشق یعنی من ِ سرمایی ِ تب دار و مریضژاکتم را بدهم تا که تو سرما نخوری...
ترک عادت مرضِ سخت و گریبان گیریست خواستم عشق تو را ترک کنم، باز نشد!...
در تمام سختیها عشق تو به من انگیزه زندگی میده همسر عزیزم...
عشق رازیست که تنها به خدا باید گفتچه سخنها که خدا با منِ تنها دارد ......
چقدر جهان می تواند زیبا باشد ، اگر در آن فقط هنر و لذت و عشق وجود داشت ......
تو خداوند منی ، عشق خداوند دلمای خداوند نگه دار ، خداوند مرا...
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری منقصهی عشق شود قصهی بیماری من ......
گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید آمدیّ وُ همهی فرضیهها ریخت به هم !...
رفاقت مثل عشق نیست که پشتش نفرت باشه، رفیق هر چی باشه رفیقه...
منوعشقودلِدیوانهبساطیداریمعقلهیفلسفهمیبافد و ما میخندیم...
از تنهایی،بمیر، ولی،زاپاس عشق کسی نشو.....️...
نه با عشقمون زندگی کردیمنه با زندگیمون عشق کردیم...
مثل خاراندن یک زخمپس از خوب شدن،یادیکعشقعذابیستکهلذتدارد...
عشق تویی تو.......
خواهی که شوی با خبر از کشف و کراماتمردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ ......
عشق یعنیچون خورشید تابیدن بر شب های دوستو چون برف ذوب شدن بر غم های دوست...
و من تو را به نهایت ممکن دوست داشتنبه بی نهایتی عشق دوست دارم......
تو جان جان جهانی و نام تو عشق است.....
جز رنج چه بودسهمت از این همه عشقمظلوم ترین عاشق دنیا *مادر*...
عشق فقط یک کلمه بود تا تو اومدی توو زندگیم و بهش معنا بخشیدی ... ....
نیستی، ولی عزیز؛ عشق تو همیشگیستپس به احترام عشق، چند ثانیه سکوت......
من ...تو .....یه دنیا آغوشتعشق از این زیباتر ؟!...
و پاییز در انتظار زمستان بودو شب در انتظار روز و عشق در انتظار عشق.....
خوش تر از دوران عشق ایام نیست ......
قَشَنگیِه عِشق اونجاشِه کِه کِِنارِش حالِت بِهتَرینِه...
مثل گیسویی که باد آن را پریشان می کندهر دلی را روزگاری عشق ویران می کند...
شب یلدا شده خود را برسانی بد نیستامشبی را اگر ای عشق بمانی بد نیست...
موی تو باشد وشب را به درازا بکشدوای اگر کار منو عشق به یلدا بکشد...
در انتقام و عشقزن وحشىتر از مرد است....
عشق از این بیشتر ؟ که تو لبخند بزنی،من هم برای چال گونه ات بمیرم...
عشق اینه که وقتی ازش دوری همش حس کنی یه چیزی انگار گم کردی وکلافه باشی...
بی مهابا بغلم کن وسط مردم شهر /به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد...
خواستم از رنجش دوری بگویمیادم آمدعشق با آزارخویشاوندی دیرینه دارد ....
عشق یعنی یه آقا داشته باشیکه همیشه هواتوداشته باشه......
ما بندهی دل شدیم ودل بندهی عشق ......
سرم به مُردگی ام گرم بود قبل از توچرا رسیدی و با عشق زنده ام کردی؟...
در نگاهِ من،یک خروار دلتنگى ست ...هاى!این بود مزد عشق؟...
گفتیم عشق رابه صبوری دوا کنیمهر روز عشق بیشتر و صبر کمتر است...
«باوفا» خواندمت از عمد که تغییر کنیگاه در عشق نیاز است به تلقین کردن...