پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
هر تارِ مویِ او،طنابِ دارِ یک قلبِ گردن کلفت هولوکاستِ جدیدی در پیش...«آرمان پرناک»...
ای مه عید روی تو ای شب قدر موی توچون برسم بجوی تو پاک شود پلید من...
چون موی تو یلدا و لبت پسته ی اعلاستامشب گل هر جمع که باشی دلم آن جاست...
امشب بیا و خستگی هایم جواب کنیک یک نوشته های دلم را حساب کنبی مهری ات مشابه کابوس بود گذشتشکر خدا که آمدی ترک عتاب کناز دودمان لطف نگاهت کمی به منیا که به ناز و حلقه ی مویت عذاب کنبا تاب موی تو دل من تاب میخوردعشقم اگر که می شودش تاب تاب کنمن خسته ام ز سر به هوا بودنت دیگراز قهر و لج به لج شدنت اجتناب کندل گیرم از حوالی و این شهر و زندگیدل گرم با تبسمی ، اینک ثواب کنمن گیج من سکوت من و من شدن هنوزحالا بیا دع...
این روسری آشفته یک موی بلند استآشفتگی موی تو دیوانه کننده است...
روسری سر کن و نگذار میان من و باد سر آشفتگی موی تو دعوا بشود...
تو میوه ی بهیدر انتهای شاخه ایبه تاجِ آن درختکه دستِ میوه چین نمی رسد به توتو زنبقی به صخره ایکه زیرِ پای آن شبان و آن رمهلگد نمی شویتو تاکی و با بهار پیچ و تاب می خوریبه سمتِ روشنِ ستاره می رویو موی تو به رنگِ مشعل استتو را به هیچ زینتی نیاز نیستبه جز به دسته های گُلکه بافتم برای موی تو ......
با عشق کنار تو،امسال بهتر استحافظ،صدای تو،این فال بهتر استبی مرز و واسطه نزدیک من بیایلدای موی تو،بی شال بهتر است...
من را با هر خواب موی تواز یک طرف آب میبردسرت را با خواب های مختلفاگر شانه میزنییک خواب اش را بگذار برای منتا قاب کنم برای میز کارم...
پیچ وُ تابِ موی تو اگر نبودنوارِ نبضِ شعرخط ، با امتدادی صاف بود...
در سرم بافته ام با تو خیالی که شبیمن سر موی تو می بافم و تو شال مرا...
خواهشی دارم .. جسارت می شود...اما اگرموی تو آشقته باشد دور گردن بهتر است...
روسری سر کن و نگذار میان منو بادسر آشفتگی موی تو دعوا بشود......
یک کوه پیر منفعل شدکه از یائسگی گذشته بودتو را فتح کردیا تو او رانمیدانمبه ھر حال یک پرچم سفید چون موی تو...در قله باد می خورد...
موی تو باشد وشب را به درازا بکشدوای اگر کار منو عشق به یلدا بکشد...