پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
کلافه از آغاز وُ،انتهای سفرم -هیچ راهی به تو ختم نشد! ...به نبودنت اما، بسیار!...
دستانت حاشیه انددر پیراهن زنیکه تو رادوست دارد و نداردوقتی با دکمه های پیراهنشقرار تازه ای نیستکلافه می شویبا لب های این معشوقه ی کوچکلاغرسیگارتقرار تازه ای بگذارخاطره ی هر سیگاری رااز دهانت بر می داریو دلبه پیراهن زنی می بندیکه دوستت دارم هایت راکنار دکمه هایشجا گذاشته!...
ڪلافہ ڪہ میشوم... باید تویۍ باشد،تا مرا ببافد بہ آغوشش...️...
رفتن،سفر،عبوردنیا کلافه استاین روزهای تلخوقت اضافه است...
کلافه که میشوم ... باید تویی باشدتا مرا ببافد به آغوشش ... ! ️️️...
کلافه که میشوم باید تویی باشدتا مرا ببافد به آغوشش ...️️️...
تسبیح هم کلافه ازاین استخاره هاستدعوای عقل و عشقچه بالا گرفته است...
دلم برایت تنگ استبرای دیدنتنمیدانم الان کجایی و داری چیکار می کنیوقتی دلتنگ کسی باشیتمام خاطرات با اوکلافه ات میکندخاطره ها هی به سراغت می آیندو تنها چیزی که از یادها باقی می ماند، حسرت و آه و درد است....
کلافهکهمیشدماسمشوصدامیزدموقتیمیگفت«جانم»اصلایادممیرفتازچیکلافهبودم!...
مامان! کلافه اَم تک و تنها، بدونِ توشاید خبر رسیده به گوشَت از این و آن امشب اگر دوباره به رؤیام آمدی دیگر نرو، تو را به خداااا پیشِ من بمان...
عشق اینه که وقتی ازش دوری همش حس کنی یه چیزی انگار گم کردی وکلافه باشی...
دلتنگ که باشیآدم دیگری میشوی !خشن ترعصبی ترکلافه ترو تلخ ترو جالبتر اینکهبا اطراف هم کاری نداریهمه اَش را نگه میداریو دقیقا سرِ همان کسی خالی میکنیکه دلتنگش هستی......
حرف چشماتو ،بیشتر از حرفای خودت دوست دارم.چون اونا بودن که عاشقم کردن ،اونا بودن که وقتی خواستم برم،بهم گفتن نرو.اونا بودن که وقتی طوفانی میشدم ارومم میکردن.فرقی نداره جلوم باشی یانه،چشمات توی عکساهم باهام حرف میزنن.اونا میدونن همه چیو،چون من بیشتر از اینوه به توچیزی بگم به اونا همه چیو میگم...میفهمن منو،درسته گاهی داغونم میکنن ولی بعدش دوباره خودشون خوبم میکنن.چشمات با من صادق تر از خودتن.وقتی بهم چیزی نمیگی وناراحتی،غمشونو...
از دستِ دل کلافهام، ایمانِ سست رااینقدر بیملاحظه ابراز میکند.......