شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
فکر می کنم عاقبتهجومِ ناگهانِ عشقفتح می کند پایتختِ درد را…! پور...
ای کوهتو را فتح می کنند!چه وهم شیرینی...
آموختمبرای فتح کوهباید با سنگریزه هارفیق باشمتنها کافیستپایشان را در کفشم کنند...
من تو را دوست دارمو میخواهم فتحت کنم...تو بگو جانم ؛چه چیز میتواند اینقدر آرزوهای محال رادست یافتنی کندجز عشق؟...
وجب به وجبفتح کرده امکوچه باغهای قلبت رادلبرِ یکّه تازِ من!در پیچِ کدامین کوچهقلب مرا ربودیو روحم رادیوانه ی نگاه سبزت کردی؟!!...
هدفی داشته باشکه بخاطر آن بجنگی هدفی داشته باشکه بخاطرش از سختی ها بگذریهدفی داشته باش کهدر راه رسیدن به آناز زندگی لذت ببری...طعم فتح قله ها را کسی می چشد که با تمام جانش،مسیر سربالایی کوه را طی کند.بعد از آن، قله در تسخیر " اراده " اوست ....
از خودم بالا می رومتا سقوطم را فتح کنمتصویرم که در آینه می شکندخط چشمم را پاک می کنمو با فردا قرار می گذارم....
می خواهم جهان را فتح ڪنم تا به تو برسماین خواسته ڪمی نیستفتح جهانی ڪه به تو می رسد...
زیباترین کودتای دنیا می شود فتح دوباره ی تو️ با دست های من ...!...
جنگ توسط کسی فتح می شود که به بهترین شکل از سربازهایش استفاده کند....
یک کوه پیر منفعل شدکه از یائسگی گذشته بودتو را فتح کردیا تو او رانمیدانمبه ھر حال یک پرچم سفید چون موی تو...در قله باد می خورد...
آدم های ضعیفی هستیم !پای دلمان که گیر باشدنمی توانیم دل بکنیماز کسانی که آزارمان می دهند ...شب هایمان با دلهره صبح میکنیمو لحظه به لحظه شاهد خوردن قلبمان هستیم !ولی جرات دل کندن نداریم ،مگر آنها که می ماندندکجا را فتح کردند ......
من اینجا ریشه در خاکم.من اینجا عاشقِ این خاکِ اگر آلوده یا پاکم.من اینجا تا نفس باقی ست می مانم.من از اینجا چه می خواهم، نمی دانم!امیدِ روشنایی گر چه در این تیره گی ها نیست،من اینجا باز در این دشتِ خشکِ تشنه می رانم.من اینجا روزی آخر از دل این خاک، با دستِ تهیگل بر می افشانم.من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه، چون خورشید.سرود فتح می خوانم...
عاقبت هجوم ناگهان عشق ،فتح میکند پایتخت درد را …...
قله ای که چند بار فتح شودبی شک تفریحگاه عمومی می شود!مواظب دلت باش...!...
تا حالا قلعه ی بی حفاظ و محافظ دیدی عزیزجانم!!! از وقتی دلم پی نگاهت رفته مثل قلعه ی بی محافظم و منتظرم بیای که فتحم کنی.. از این ساده تر مگه کاری هم هست...
دلگیر نباش از تنهایی ات ؛ وقتی که داری قله ی آرزوهای خودت را فتح می کنی ،دلگیر نباش از این که هرچه بالاتر می روی و از زمین و تکرارها ، فاصله می گیری ؛ دوستانت کمتر می شوند ، درست شبیه به عقابی که هرچه بیشتر اوج می گیرد و به ارتفاعاتِ دست نخورده می رسد ؛ تنهاتر می شود ...دلگیر نباش ، که این خاصیتِ پرواز است ،مسیرت را ادامه بده و فراموش نکن که برنده ؛ همیشه تنهاست ......
هرچه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم /ما از تو به غیر تو نداریم تمنا حلوا به کسی ده که محبت نچشیده /صد بار اگر علقمه را فتح کنم هر بار دوباره تشنه برمیگردم/ کس پیش تو دم ز زور بازو نزند کو آنکه مقابل او زانو نزند/لب تشنه ز علقمه گذشتی آری دریا به رودخانه رو نزند...