پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من مدتهاست که سکوت را بلعیده اممیان تمام فریاد هایی که می توانندیک شهر را ویران کننداسماعیل دلبری...
نداشتنتاوج ویرانی استکه بر سر آرزوهایمآوار می شودمجید رفیع زاد...
بازهم امشب با نگاهت عشق بازی میکنمخاطراتت را دوباره صحنه سازی میکنمچنان ویرانم از عشق تو ای مه روی زیبایمکه با دستانت در خیالم دست درازی میکنمدو چشمت کرده حیرانم که همچون بره آهوییبه یاد چشمان تو هر شب دل نوازی میکنم...
تویی زاینده رود و من پلِ الله وردی خانترک افتاده بر جانم نخواه اینگونه ام ویران...
کاش یاد میگرفتیم ...همه دل سنگ نیستن همه بی وجدان نیستن همه فراموش کار نیستن کاش داد میگرفتیم ...وقتی وارد دنیای یه نفر میشیم ممکن اون دنیا دور تا دورش باشه دیوار اما برای ورود شما خراب کرده باشه دیوار هارو کاش یاد میگرفتیم ...دنیای یه نفر رو اگر تغییرش دادیم تا تهش باشم می دونی چرا ؟چون اون دنیا دیگه حال ساختن دوباره نداره کاش یاد میگرفتیم ......
روح آدمی ممکن است با یکی از این سه ویران شود: با آنچه دیگران در حق تو می کنند، با آنچه دیگران وادارت می کنند در حق خودت بکنی و با آنچه خودت داوطلبانه با خودت میکنی....
تو همانمسیرِ انتهای دوست داشتنی ... که باید میان راهتمام پل های پشت سر راویران کرد !!...
چشمانش چنگیز بود و من ایرانی ویران...لیلا قهرمانی آرمینا...
آوار یعنی ...نداشتن شانه های تو...وقتی دلتنگی هایم در من فرو می ریزدوخشت به خشت... ویران میشوم !!!...
من همانم که تو از دور نگاهش کردیلب و لبخند تورا دید دلش ویران شد....
درد دارد که کسی ضجه ی محکم بزندگونه ی مرد نباید همه شب نم بزندای همه کار و کسِ این منِ بیچاره مخواه-بعدِ تو یک نفر از بی کسی اش دم بزندهر که عاشق شده اینجا نرسیده ست به یارماندنت قاعده را کاش که بر هم بزندشده ام چون پدرِ بیکسِ مُرده پسریکه خودش پا شده تا حجله ی ماتم بزندبعدِ ویران شدنم ساخت مرا اما رفت...فرض کن بارِ دگر زلزله در بم بزند...
وقتی که تو رفتی دل من ویران شدهر لحظه وهر ثانیه ام زندان شدانگار که این عقربه های ساعتدر قاب شکسته زمان پنهان شد...
در گوشه قلبم با خاک ویرانت می کنم قلبی،که عشقت را چشیددر قبرستان فراموشی،خاکش می کنم...
آوار یعنی ...نداشتن شانه های تو...وقتی دلتنگی هایم در من فرو می ریزد و خشت به خشت... ویران میشوم !!!...
رفتنت زلزله ای بود که ویرانم کردارگ بم بودم و مخروبه ی کرمانم کرد......
از زلزله و عشق خبر کس ندهد،آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای......
دست تو با تاریخ در یک کاسه بود انگاربعد از تو ارگ قلب من ویران تر از بم شد.....
هیچوقت دیوانه وار عاشق کسی نشو!سعی کن عاقلانه دوستش داشته باشیتا اگر نامردانه رهایت کرد تو ناعادلانه ویران نشوی ......
رفته رفته می رود رخسارِ من از یادِ تومحو می گردد دلِ تب دارِ من از یاد تورفته رفته خنده هایم تلخ و پنهان می شودسرزمینِ قلبِ من بی تو ویران می شودرفته رفته غم درونِ چهره ام پَر می کشدجامِ زهرِ مردنم را چون عسل سر می کشد....
تا زمانیکهسلطان دلتخداستکسینمی توانددلخوشی هایت راویران کند...
با همه ی بی سر و سامانی امباز به دنبال پریشانی امطاقت فرسودگی ام هیچ نیستدر پی ویران شدنی آنی امآمده ام بلکه نگاهم کنیعاشق آن لحظه ی طوفانی امدلخوش گرمای کسی نیستمآمده ام تا تو بسوزانی امآمده ام با عطش سال هاتا تو کمی عشق بنوشانی امماهی برگشته ز دریا شدمتا تو بگیری و بمیرانی امخوبترین حادثه می دانمتخوبترین حادثه می دانی ام؟حرف بزن ابر مرا باز کندیر زمانیست که بارانی امحرف بزن حرف بزن سال هاستتشنه یک صحبت طولانی ا...
و همان روز کهاز غصه مرا ویران کردخانه اش عقد کنان بود نمیدانستم...
حالِ یک دل را اگر کردی خراب آماده باشاشکِ چشمِ دلشکسته خانه ویران می کند...
ابر اگر از قبله آید، تند باران میشودشاه اگر دزدی نماید، مُلک ویران میشود...
دانم که ویران خواهم شد آساناما نمی گویم نرو ......
گل گندم خوب استگل خوبی زیباستای دریغا که همه مزرعه ی دلها راعلف هرزه ی کین پوشانده ستهیچکس فکر نکردکه در آبادی ویران شده دیگر نان نیستو همه مردم شهربانگ برداشته اندکه چرا سیمان نیست!و کسی فکر نکردکه چرا «ایمان» نیست!!و زمانی شده استکه به غیر از «انسان»هیچ چیز ارزان نیست...
میساختم با دست خود کاشانه احساس توهرچند در اعماق جان یک کاخ ویران بوده ام...
مثل گیسویی که باد آن را پریشان می کندهر دلی را روزگاری عشق ویران می کند...
در حسرت یک نعره ی مستانه بمردیمویران شود این شهر که میخانه ندارد...
بعدِ ویران شدنم ساخت مرا اما رفت...فرض کن بارِ دگر زلزله دربم بزند...
گلایه ها عیبی ندارهکنایه هاست که ویران میکند......
و همان روز که از غصه مرا ویران کرد خانه اش عقد کنان بود نمیداستم .....
ویرانم مگر نمی بینیصدایم بم است!...
کاش اینجا بودی...همین کنارِ خودم....و من یادم میرفت...که خستهام... خرابم...ویرانم…️️️...
عشق یعنی من انتخاب می کنم چه کسی ویرانم کند ️...
لطف کن لبهای خود را بیش از این قرمز نکنرحم کن بر این دل ویران استقلالیام …...
دنیای آرام مرا طوفان از هم نخواهد پاشید،کافیست ،توجه ات را از من دریغ کنی،ویران خواهم شد......
یا برو یا بمان...میدانی؟وقتی قبل از برگشتن، فعل رفتنی در کار باشد؛محبت خراب میشود، محبت ویران میشود...محبت هیچ میشود.. باور کن!یا برو یا بمان...اما اگر رفتی، هیچ وقت برنگرد، هیچ وقت......
لحظه لمس نگاهت ... مست_و_ویران_میشوم...