جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
کاش میشد بهش گفت . . .نبودنت اذیتم میکنه وصله یِ تَن...
متنفرم از غروب جمعه ای کهتو را از من گرفتمادرم...
مادرمجمعه یعنی شمارشجمعه های هفته ای که ...باز بی تو گذشت...
بالاخره یک روز سهمم رااز این جمعه های دلتنگی میگیرم...!روزی که عصرش،در کنار تو بخیر شود...جمعه ها این روز را به من بدهکارند......
ماماننبودنت جمعه هایی استپر از دلتنگی...من هر چه بلد باشمنداشتنت رو نابلدم...
خاطرات خاک خوردهدردهای نهانشعرهای بی مخاطبسوغات جمعهها....
بی رحم ترین حالتِیک شهر همین استباران و خیابان و من و جای تو خالی ......
چقدر جایِ تواینجاکنارِ من تویِ نگاهِ منخالیست... ....
آه......من تو را می خواهم... خسته ام از تلفن چت پیامک... من حضورت را می خواهم!!!لعنت به این دوری......
زمستان استو من شنیده امروزها کوتاه تر میشوندولى . . .نمیدانم چرا دارند این روزهاهى بلندتر میشوند، بى تو !...
دلتنگی رد پایت را در سینه میجویدتنهایی صدا میزند پاسخی نمیدهد خیالت...
وقتی حصارِ فاصله ویران نمی شودتنها بخند و خاطره ها را مرور کن...
دلم همیشه برای نگاهت تنگ است اگرنگاهت فرصتی داشت به یادم باش......
تویی بهانه آن ابرها که می گریندبیا که صاف شود این هوای بارانی...
بعد از تو هی سیگار،هی سیگار،هی سیگارتهران پر از دود است،وقتش نیست برگردی؟...
دلتنگی مرض عجیبیست!آدم راآرام آرام،ناآرام میکند......
پنج شنبه شدو مقبره ی تنگ دلم تنگ تر شد...کجایی بابا؟...
جان به جانم بکنندمن دلم پیش همانیستکه نیست......
شده باران بزند، خاطره ای درد شود؟بی تو هر شب، منم و صد شب بارانی و درد.....
پاییز جایش را به زمستان دادزمستان جایش را به بهاربرگها جایشان را به شکوفه ها دادنددر این میانجای تو همچنان خالی ست …...
بهارو این همه دلتنگی ؟!نه …شاید فرشته ایفصل ها را به اشتباه ورق زده باشد …...
خیلی غم انگیزه یکی از دلتنگی خفه شهولی اون یکی عین خیالشم نباشه......
برزخ بی شک همین روزهای من است که بی تو میگذرد.....
وقتی تو نیستی درآب و آینه هیچ نقش می بندد برف، سیاه میبارد بهار حرفی، برای گفتن ندارد...
با برگ ها نیامدیبا برف ها بیا......
نیامدی...زمستان شد!زمستان ماند!نبودنت طولانی ترین فصل است...
این زمستونم به یاد تو می مونمبرف و بارونم به یاد تو می مونم...
پریده رنگ و رویم/چقدر پشت ابرها/مخفی میشوی؟...
تا چشم کار میکنه...تو زندگیم جات خالیه !...
هوای خیالم سرد نبودن توست...
کاش بودی کنارم توی این روزای قشنگ.....
کاش توی این شب سیاهیکی می آمداز آن سو ؛بی خبر :- توی تاریکی چرا نشسته ای؟بیابرای تو یک مُشت ستاره چیده ام !...
غروب جمعه که می شودبیشتر از هر وقتی بهانه بودنت را میگیرد...
دلم برای نگاهش دوباره لک زده است و بیخیال که عمری بمن کلک زده است قمار بازم و این هم شکست تکراریست دوباره شاه دلم را رقیب تک زده است.......
تو ڪه نیستی؛پس چه فرقی میکند غروب جمعه باشد یا ڪه شنبه!!...هر روز من بی تو غروب است تو ای رفته ی در دل جامانده!...
کاش فرشته ای هم بودبه نام عشقائیل...که روزی در صور خود بدمد وبگوید دلتنگی تمام شد ،هر کسی عشقش را بردارد و ببرد.....
یکی میآید یکی میرود و این قانون بقای زندگیستاما تو که رفتی هیچ کس نیامدانگار قانون بقا هم پوچ است وقتی تو نیستی....
مادرم...دستهایت کجاست ، کنار بزند دلتنگی ام راخیالت همه جا با من است ،دلم گرمای بودنت را می خواهدنه سردی خیالت را ......
از تمام دلتنگی ها ، از اشک ها و شکایت ها که بگذریمباید اعتراف کنم مادرم که میخندد خوشبختم !...
نمی دانم سیگار ها کوچک شدند ،یا نبودت ، کام های مرا عمیق تر کرده ... !...
خدایا همه از تو میخواهند بدهی اما،من از تو میخواهم بگیری خستگی،دلتنگی و غصه ها را ،از لحظه لحظه ی روزگار همه آنهایی که دوستشان دارم...
بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالی ستبدجور از نبودنت شاکی ستهر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست......
گرفته تر ازماه گرفتگیآفتاب گردان...
یعنی میشود روزی که...رویِ همین صفحه بنویسم:آمد....که بماند......
همیشه کسانی هستندکه در نهایت دلتنگینمی توانیم آنها را در آغوش بگیریمبدترین اتفاق شاید همین باشد......
حرف برایِ گفتن زیاد داشتماما نمی دونم چرا نتونستم هیچ کدوم رو بنویسمفقط اینکه دلم خیلی برات تنگ شده.......
کلمات هم نمیتونَن بیان کنن که چقدر دلم برات تَنگ شده...
دلم از نبودنت پر است ، آنقدر که اضافه اش از چشمانم میچکد !...
دلبرکِ زیبا روی مادرعزیزِ لحظه های مادربهارِ زندگیِ مادرسنگِ صبورِ لحظه هایِ دلتنگی مادر...
مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود !...